جرعت حقیقت
#جرعت_حقیقت
پارت 20🥂
ات: بیا قطع کردم(گوشیو داد بهش)
یوجین: اوکی
ات: یه سوال
یوجین: بله؟
ات: چجوری باید از هلن انتقام بگیریم؟
یوجین: باید نقشه بکشیم ساعت چنده؟
ات: ساعت دو عه
یوجین: هلن ساعت 6 میاد بیا بریم ناهار بخوریم بعد بریم توی اتاق کار من
ات: باشه
رفتیم ناهار خوردیم و رفتیم توی اتاق کار یوجین ساعت 3 شده بود فقطم 3ساعت وقت داشتیم
ویو کوک:
ات قطع کرد تصمیم گرفتم از رو شماره ای که زنگ زدن ردشونو بزنم
رفتم شماره رو به تیم مافیا دادم و با تهیونگ رفتیم برای باند
الانا دیگه میخاستیم استخدام کنیم
وقتی رفتیم توی باند همه کاراش تموم شده بود همه چیزش با تم سیاه و سفید بود
اونجاام وقتی پرسیدیم 70000 نفر بودن
بعد 1 ساعت 60000تاشونو استخدام کردیم و رفتیم سمت عمارت
تیم مافیا ردشونو زده بودن ساعت 4 بود و تا اونجا 1 ساعت راه بود پس از همین الان راه افتادیم
راه یک ساعته رو توی نیم ساعت رفتیم
ویو ات:
داشتیم با یوجین نقشه میکشیدیم ساعت یه ربع به پنج بود که صدای شکسته شدن در اومد
رفتیم پایین که کوکو دیدم
ات: ک.... کوک
کوک: ات بیا اینجا این عوضی که اذیتت نکرد(تفنگ گذاشت روی سر یوجین)
ات: کوک تفنگو بردار آروم باش
کوک: برای چی این دزدیتت
ات: ندزدیده فقط میخام کمکش کنم
کوک: ماجرارو بگو تا ولش کنم
ات:(ماجرارو میگه)
کوک: اوممم میشه منم کمکتون کنم نمیتونم دوری ات رو تحمل کنم
یوجین: قبوله فقط وقتایی که هلن میاد تو باید قایم بشی
ادامه دارد......
پارت 20🥂
ات: بیا قطع کردم(گوشیو داد بهش)
یوجین: اوکی
ات: یه سوال
یوجین: بله؟
ات: چجوری باید از هلن انتقام بگیریم؟
یوجین: باید نقشه بکشیم ساعت چنده؟
ات: ساعت دو عه
یوجین: هلن ساعت 6 میاد بیا بریم ناهار بخوریم بعد بریم توی اتاق کار من
ات: باشه
رفتیم ناهار خوردیم و رفتیم توی اتاق کار یوجین ساعت 3 شده بود فقطم 3ساعت وقت داشتیم
ویو کوک:
ات قطع کرد تصمیم گرفتم از رو شماره ای که زنگ زدن ردشونو بزنم
رفتم شماره رو به تیم مافیا دادم و با تهیونگ رفتیم برای باند
الانا دیگه میخاستیم استخدام کنیم
وقتی رفتیم توی باند همه کاراش تموم شده بود همه چیزش با تم سیاه و سفید بود
اونجاام وقتی پرسیدیم 70000 نفر بودن
بعد 1 ساعت 60000تاشونو استخدام کردیم و رفتیم سمت عمارت
تیم مافیا ردشونو زده بودن ساعت 4 بود و تا اونجا 1 ساعت راه بود پس از همین الان راه افتادیم
راه یک ساعته رو توی نیم ساعت رفتیم
ویو ات:
داشتیم با یوجین نقشه میکشیدیم ساعت یه ربع به پنج بود که صدای شکسته شدن در اومد
رفتیم پایین که کوکو دیدم
ات: ک.... کوک
کوک: ات بیا اینجا این عوضی که اذیتت نکرد(تفنگ گذاشت روی سر یوجین)
ات: کوک تفنگو بردار آروم باش
کوک: برای چی این دزدیتت
ات: ندزدیده فقط میخام کمکش کنم
کوک: ماجرارو بگو تا ولش کنم
ات:(ماجرارو میگه)
کوک: اوممم میشه منم کمکتون کنم نمیتونم دوری ات رو تحمل کنم
یوجین: قبوله فقط وقتایی که هلن میاد تو باید قایم بشی
ادامه دارد......
۵.۴k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.