🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت104 #جلد_دوم
بهتره شما دیگه کوتاه بیاید چون واقعاً دارین منو عصبی می کنید کاری نکنین که یه شبه بیخبر جمع کنم با زن و بچه ام از این شهر خراب شده برم دستتون هیچ وقت به من نرسه
انگار تهدیدم واقعاً مادرمو ترسونده بود که سراسیمه بهم نزدیک شد و گفت
_این این حرفا چیه که میزنی یعنی چی که میذارم و میرم میخوای مادرتو دق بدی ؟
بدون اینکه کوتاه بیام گفتم فعلا که شماها داری منو دق میدین بیخیال من و زندگیم بشین وگرنه به جون دخترم که می خوام دنیاش نباشه میرم و دیگه سایمم نمی بینید همین و بس .
تا خواستم بهش پشت کنم صدای زنگ گوشیم بلند شد از روی میز که نزدیکه مادرم بود بر داشتم و به شماره نگاه کردم اسم کیمیا داشت روشن و خاموش می شد مادرم که انگار متوجه شده بود کنجکاو خودشو به من رسوند اما من ازش فاصله گرفتم و به اتاق خواب برگشتم
ایلین و مونس اونجا نبودن احتمالاً مونس و به اتاقش برده بود تماس و وصل کردم و صدای گریون کیمیا بازم مثل چی روی اعصابم رفت
_ اهورا هیچکیو پیدا نکردم که پیشم بمونه تو رو خدا بیا پیشم من خیلی می ترسم .
عصبی گفتم ببین من امشب حال و حوصله درست و حسابی ندارم کیمیا بیخیال من یکی شو برو خونه پدرت که اونجا تنها نمونی.
با همون گریه گفت
_ من نمیتونم برم اونجا اگه بهم شک کنن که حامله ام چی؟
پدر و مادرم دیوونه میش توکه اونا رو میشناسی چقدر حساسن؟
با صدای بلندی گفتم حساس؟
حساس بودن همچین گهی نمی خوردی به من هیچ ربطی نداره الانم هیچی از تو معلوم نیست که بخوان بفهمن خانواده ات پس برو اونجا تورو به خدا مزاحم من نشو امشب به اندازه کافی اینجا اعصابم خورد هست.
صداش آروم تر شد و گفت
_ چرا عزیزم چیزی شده؟
کلافه روی تخت نشستم و گفتم هر وقت شر تو از سر زندگیم کم شد حال منم خوب میشه.
در اتاق باز شد آیلین وارد اتاق شد نزدیکم نشست و بهم اشاره کرد که داری با کی حرف میزنی؟
آروم گفتم کیمیا ست زنگ زده میگه ترسیده و نمیتونه تنها بمونه آیلین گوشی رو از من گرفت و بهش گفت _ترس چی ؟مگه تو همه عمر تنهایی زندگی نکردی الان که به ما رسید ترس برتداشته!
نمی دونم کیمیا پشت خط چی بهش گفت که آیلین کلافه گفت _ببین من نمیتونم بیام اونجا مادرشوهرم مهمونمه چی بهش بگم بگم تو اینجایی من می خوام برم خونه کی پس همین امشب و یه جوری سر کن فردا خودم میگم دوستم راحیل بیاد پیشت.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#ایده #استوری #دلتنگتم_لعنتی #عکس_نوشنه_عاشقانه_دنی😍👌🏻 #امیرعلی_قربانی #عکس_نوشته #عاشقانه #wallpaper #عکس_نوشته👌 #خاص #جذاب
#خان_زاده #پارت104 #جلد_دوم
بهتره شما دیگه کوتاه بیاید چون واقعاً دارین منو عصبی می کنید کاری نکنین که یه شبه بیخبر جمع کنم با زن و بچه ام از این شهر خراب شده برم دستتون هیچ وقت به من نرسه
انگار تهدیدم واقعاً مادرمو ترسونده بود که سراسیمه بهم نزدیک شد و گفت
_این این حرفا چیه که میزنی یعنی چی که میذارم و میرم میخوای مادرتو دق بدی ؟
بدون اینکه کوتاه بیام گفتم فعلا که شماها داری منو دق میدین بیخیال من و زندگیم بشین وگرنه به جون دخترم که می خوام دنیاش نباشه میرم و دیگه سایمم نمی بینید همین و بس .
تا خواستم بهش پشت کنم صدای زنگ گوشیم بلند شد از روی میز که نزدیکه مادرم بود بر داشتم و به شماره نگاه کردم اسم کیمیا داشت روشن و خاموش می شد مادرم که انگار متوجه شده بود کنجکاو خودشو به من رسوند اما من ازش فاصله گرفتم و به اتاق خواب برگشتم
ایلین و مونس اونجا نبودن احتمالاً مونس و به اتاقش برده بود تماس و وصل کردم و صدای گریون کیمیا بازم مثل چی روی اعصابم رفت
_ اهورا هیچکیو پیدا نکردم که پیشم بمونه تو رو خدا بیا پیشم من خیلی می ترسم .
عصبی گفتم ببین من امشب حال و حوصله درست و حسابی ندارم کیمیا بیخیال من یکی شو برو خونه پدرت که اونجا تنها نمونی.
با همون گریه گفت
_ من نمیتونم برم اونجا اگه بهم شک کنن که حامله ام چی؟
پدر و مادرم دیوونه میش توکه اونا رو میشناسی چقدر حساسن؟
با صدای بلندی گفتم حساس؟
حساس بودن همچین گهی نمی خوردی به من هیچ ربطی نداره الانم هیچی از تو معلوم نیست که بخوان بفهمن خانواده ات پس برو اونجا تورو به خدا مزاحم من نشو امشب به اندازه کافی اینجا اعصابم خورد هست.
صداش آروم تر شد و گفت
_ چرا عزیزم چیزی شده؟
کلافه روی تخت نشستم و گفتم هر وقت شر تو از سر زندگیم کم شد حال منم خوب میشه.
در اتاق باز شد آیلین وارد اتاق شد نزدیکم نشست و بهم اشاره کرد که داری با کی حرف میزنی؟
آروم گفتم کیمیا ست زنگ زده میگه ترسیده و نمیتونه تنها بمونه آیلین گوشی رو از من گرفت و بهش گفت _ترس چی ؟مگه تو همه عمر تنهایی زندگی نکردی الان که به ما رسید ترس برتداشته!
نمی دونم کیمیا پشت خط چی بهش گفت که آیلین کلافه گفت _ببین من نمیتونم بیام اونجا مادرشوهرم مهمونمه چی بهش بگم بگم تو اینجایی من می خوام برم خونه کی پس همین امشب و یه جوری سر کن فردا خودم میگم دوستم راحیل بیاد پیشت.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#ایده #استوری #دلتنگتم_لعنتی #عکس_نوشنه_عاشقانه_دنی😍👌🏻 #امیرعلی_قربانی #عکس_نوشته #عاشقانه #wallpaper #عکس_نوشته👌 #خاص #جذاب
۶.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.