دلداده به یک مافیا part13
دلداده به یک مافیا part13
جونگکوک ویو
داره چه اتفاقی میوفته ؟ چرا همه چی انقد آسونه ؟ و این چیزیه که این ماجرارو مشکوک میکنه خوب به هرحال منتظر حرکت بعدیم میمونم و براش آماده میشم تا جلوشو بگیرم تا دیگه دلش نخواد از من دزدی کنه
تهیونگ : ( اومد داخل اتاق ) نمیخوایی دیگه بخوابی ؟
جونگکوک : فکرم درگیره
تهیونگ : ولی باید استراحت کنی
جونگکوک : از کی تا حالا به خواب من احمیت میدی ؟
تهیونگ : چی میگی بابا اگر در جریان هستی اتاق تو روبه رو اتاق منه و الان این لامپ اتاق چشامو کور کردهههه
جونگکوک : که اینطور ( متعجب )
تهیونگ : اینو خاموش کن بگیر بخواب ( از اتاق رفت بیرون )
جونگکوک : این چش بود ؟
تهیونگ : ( با داد گفت ) صداتو میشنومااااا
جونگکوک : اصلا گفتم که بشنویییی
( بالاخره جونگکوک تصمیم گرفت بخوابه و یکم استراحت کنه زمانی که جونگکوک خوابش برد ساعت تقریبا ۳ صبح بود )
( فردا صبح ساعت ۹ )
ا.ت ویو
بعد از اون شب سختی که داشتم صبح که از خواب بلند شدم رفتم که صبحانه بخورم که دیدم اجوما نیست و صبحانه نداریم و برای اینکه اون دوتا پر رو نشن ( پر رو خودتی 😐 ) صبحانه درست نمیکنم تا خودشون بیان بالاخره باید یه روزی یاد بگیرن تا اون موقع بهتره یکم بشینم و تو گوشیم بچرخم
( جونگکوک و تهیونگ بعد از ۱ ساعت تازه داشتن از پله ها پایین میومدن )
ا.ت : به به آقایان خوابالو
جونگکوک : حالا یک ساعت زودتر بیدار شدی نمیخواد واسه من قلدری کنی
تهیونگ : منم به لطف بعضیا نتونستم بخوابم ( اصلا هم با جونگکوک نبود 😅)
جونگکوک : ( پوکر به تهیونگ نگاه میکنه )
تهیونگ : صبحونه چی داریم ؟
ا.ت : الان براتون میارم
( تهیونگ و جونگکوک سر میز نشستن و بعد ۵ دقیقه ا.ت یه بشقاب خالی اورد جلوشون گذاشت )
جونگکوک : این چیه ؟ غذایه من کو ؟ ( متعجب )
تهیونگ : صبحونه چیشده ؟ نکنه خوردیشون ( متعجب )
ا.ت : جلوتونه دیگه بخورین
جونگکوک : اینکاررو با ما نکن
ا.ت : مگه شما چطونه که به قابلمه دست هم نمیزنین کل کارارو یا من باید انجام بدم یا اجوما یکم به خودت تکون بدین آشپزی کنین ( با عصبانیت میگه )
جونگکوک : من هیچ وقت آشپزی نمیکنم ( خیلی با جدیت میگه )
ا.ت : پس میتونی غذا هم نخوری
جونگکوک : چطور جرعت میکنی اینطوری حرف بزنی ؟
ا.ت : میبینی که الان جرعتشو دارم
تهیونگ : بسه دیگه دعوا نکنین ( داد )
ا.ت : ( دستشو زد روی میز ) همینی که هست از این به بعد باید خودتون غذا درست کنین وگرنه گشنه میمونین
جونگکوک : من که بلد نیستم تهیونگ هم که .....
ا.ت : انسان ها فیلم های آموزش آشپزی را برای اینجور مواقع خلق کردند
تهیونگ : اگه بد شد چی ؟
ا.ت : مشکلی نیست اگه بد شد دوباره و دوباره درست میکنین تا من خوشم بیاد
.....
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه 🙃😎💜
جونگکوک ویو
داره چه اتفاقی میوفته ؟ چرا همه چی انقد آسونه ؟ و این چیزیه که این ماجرارو مشکوک میکنه خوب به هرحال منتظر حرکت بعدیم میمونم و براش آماده میشم تا جلوشو بگیرم تا دیگه دلش نخواد از من دزدی کنه
تهیونگ : ( اومد داخل اتاق ) نمیخوایی دیگه بخوابی ؟
جونگکوک : فکرم درگیره
تهیونگ : ولی باید استراحت کنی
جونگکوک : از کی تا حالا به خواب من احمیت میدی ؟
تهیونگ : چی میگی بابا اگر در جریان هستی اتاق تو روبه رو اتاق منه و الان این لامپ اتاق چشامو کور کردهههه
جونگکوک : که اینطور ( متعجب )
تهیونگ : اینو خاموش کن بگیر بخواب ( از اتاق رفت بیرون )
جونگکوک : این چش بود ؟
تهیونگ : ( با داد گفت ) صداتو میشنومااااا
جونگکوک : اصلا گفتم که بشنویییی
( بالاخره جونگکوک تصمیم گرفت بخوابه و یکم استراحت کنه زمانی که جونگکوک خوابش برد ساعت تقریبا ۳ صبح بود )
( فردا صبح ساعت ۹ )
ا.ت ویو
بعد از اون شب سختی که داشتم صبح که از خواب بلند شدم رفتم که صبحانه بخورم که دیدم اجوما نیست و صبحانه نداریم و برای اینکه اون دوتا پر رو نشن ( پر رو خودتی 😐 ) صبحانه درست نمیکنم تا خودشون بیان بالاخره باید یه روزی یاد بگیرن تا اون موقع بهتره یکم بشینم و تو گوشیم بچرخم
( جونگکوک و تهیونگ بعد از ۱ ساعت تازه داشتن از پله ها پایین میومدن )
ا.ت : به به آقایان خوابالو
جونگکوک : حالا یک ساعت زودتر بیدار شدی نمیخواد واسه من قلدری کنی
تهیونگ : منم به لطف بعضیا نتونستم بخوابم ( اصلا هم با جونگکوک نبود 😅)
جونگکوک : ( پوکر به تهیونگ نگاه میکنه )
تهیونگ : صبحونه چی داریم ؟
ا.ت : الان براتون میارم
( تهیونگ و جونگکوک سر میز نشستن و بعد ۵ دقیقه ا.ت یه بشقاب خالی اورد جلوشون گذاشت )
جونگکوک : این چیه ؟ غذایه من کو ؟ ( متعجب )
تهیونگ : صبحونه چیشده ؟ نکنه خوردیشون ( متعجب )
ا.ت : جلوتونه دیگه بخورین
جونگکوک : اینکاررو با ما نکن
ا.ت : مگه شما چطونه که به قابلمه دست هم نمیزنین کل کارارو یا من باید انجام بدم یا اجوما یکم به خودت تکون بدین آشپزی کنین ( با عصبانیت میگه )
جونگکوک : من هیچ وقت آشپزی نمیکنم ( خیلی با جدیت میگه )
ا.ت : پس میتونی غذا هم نخوری
جونگکوک : چطور جرعت میکنی اینطوری حرف بزنی ؟
ا.ت : میبینی که الان جرعتشو دارم
تهیونگ : بسه دیگه دعوا نکنین ( داد )
ا.ت : ( دستشو زد روی میز ) همینی که هست از این به بعد باید خودتون غذا درست کنین وگرنه گشنه میمونین
جونگکوک : من که بلد نیستم تهیونگ هم که .....
ا.ت : انسان ها فیلم های آموزش آشپزی را برای اینجور مواقع خلق کردند
تهیونگ : اگه بد شد چی ؟
ا.ت : مشکلی نیست اگه بد شد دوباره و دوباره درست میکنین تا من خوشم بیاد
.....
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه 🙃😎💜
۵.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.