خانم کانگ

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪
𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:⁸
"خانم کانگ":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"بله؟"
"یه قراره ملاقات با شین تئودور ترتیب بده. داخله زندان چئونگ‌سونگه":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"یه‌قراره ملاقات با شین تئودور داخله زندانه چئونگ‌سونگ. متوجه شدم"
"ممنونم"
وارد اتاق خودش شدو درو بست. سمته میزش رفتو رو صندلی نشستو تکیه داد.
"... به‌زودی... تلافیشو سرت درمیارم جئون! کارت قرار نیست بی‌جواب بمونه!!! اه لعنت بهت که از فکرم نمیری بیرون!...":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
چشماشو روهم گذاشت تا یکمم که شده استراحت کنه اما در زده شد. چشماشو باز کردو درست روی صندلی نشست.
"بیا تو":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
در اتاقو باز کردو وارد شد.
"قراره ملاقات افتاد برای فردا ساعت پنجه بعد از ظهر"
"باشه. ممنونم":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"انجام وضیفه بود"
از اتاق خارج شدو درو بست. به ساعت نگاه کرد.
... زمان چقدر زود میگذره.
از صندلی بلند شد. کیفشو برداشتو سمت در رفت‌و از اتاق خارج شد.
"خانم کانگ شما میتونی بری":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"چشم. خداحافظ"
"خدانگهدار"
از دفتر خارج شد. پله‌هارو پایین رفت تا رسید به پارکینگ. دره ماشینو باز کردو سوار شد.
حوصله نداشت پس بدون توجه به هیچ چیزی پاشو رو گاز گذاشتو رفت....
دیدگاه ها (۷)

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²𝕡𝕒𝕣𝕥:⁹"سلام":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒"شما؟""یه کسی":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒"نمی...

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²𝕡𝕒𝕣𝕥:¹⁰"پرنسس؟":𝕜𝕠𝕠𝕜"هوم؟؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒"چرا نارا...

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²𝕡𝕒𝕣𝕥:⁷"یه معامله خراب شده. بعضی‌ها به اشتب...

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²𝕡𝕒𝕣𝕥:⁶"بله؟""دفتر حقوقیه هان الیزا؟""بفرما...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۲۲

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: ☆part¹" ...

پارت ۴۰ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط