پارت
پارت ۱۳
(بریم به کریسمس )
امروز کریسمسه و درخت کریسمسون آمده شده کادو ها را زیر درخت کریسمس گذاشتیم
نزدیک تحویل سال شد کنار هم نشستیم و دست هامون شبیه دعا خوندن کردیم امسال بدترین سالم بود جانگ کوک دقیقا همون موقعه که بهم اعتراف کردیم
رفت جنگ و کشته شد و بهم کلی تحمت دروغ زدن که تو مجبور ش کردی بره
ولی در کنارش خدا این کوچولو را بهم داد
دعا کردم بچم همیشه سلامت و تندرست به دنیا بیاد و یک زندگی عالی داشته باشم
کادو ها را باز کردم خانوم جنیسا برای من
یک لباس بافتنی سفید بافته بود و اقای جک رایان یک لباس خیلی زیبا برای بچم گرفته بور و رایان هم یک عروسک
(چند روز بعد)
حدود ۲ روز ه که کریسمس تموم شده
و وقت زا یمان من هم نزدیک تر شده مثل بقیه روز ها بلند شدم و یکمی درد داشتم
ولی بهش محل ندادم کم کم این درد زیاد شد که باعث شد جیغ بزنم که خانوم جنیسا در را باز کرد و یکهو بیهوش شدم
چشم هام را که باز کردم کنارم بچه ای کوچولویی را دیدم که با اون چشم ها تیله ایش مثل پدرش زل زده به من و میخنده و لباسی که براش قبلا خریده بودم براش خیلی بهش اومده
جنیسا: خوب اینم از آقا پسرت صحیح سالم
فقط طبیب گفت یکم ضعیفه که بهش این دارو ها را بدید قوی میشه خوب حالا اسم پسره کو چولوت را چی میزاری؟ ویکتوریا: میزارم هان از نظرم خیلی بهش میاد( بچه ها نمیدونستم چی بزارم دیگه )
رایان: هان خیلی خوشگله
جک: آره
.........
ساری تا چند روز نمیذاشتم
(بریم به کریسمس )
امروز کریسمسه و درخت کریسمسون آمده شده کادو ها را زیر درخت کریسمس گذاشتیم
نزدیک تحویل سال شد کنار هم نشستیم و دست هامون شبیه دعا خوندن کردیم امسال بدترین سالم بود جانگ کوک دقیقا همون موقعه که بهم اعتراف کردیم
رفت جنگ و کشته شد و بهم کلی تحمت دروغ زدن که تو مجبور ش کردی بره
ولی در کنارش خدا این کوچولو را بهم داد
دعا کردم بچم همیشه سلامت و تندرست به دنیا بیاد و یک زندگی عالی داشته باشم
کادو ها را باز کردم خانوم جنیسا برای من
یک لباس بافتنی سفید بافته بود و اقای جک رایان یک لباس خیلی زیبا برای بچم گرفته بور و رایان هم یک عروسک
(چند روز بعد)
حدود ۲ روز ه که کریسمس تموم شده
و وقت زا یمان من هم نزدیک تر شده مثل بقیه روز ها بلند شدم و یکمی درد داشتم
ولی بهش محل ندادم کم کم این درد زیاد شد که باعث شد جیغ بزنم که خانوم جنیسا در را باز کرد و یکهو بیهوش شدم
چشم هام را که باز کردم کنارم بچه ای کوچولویی را دیدم که با اون چشم ها تیله ایش مثل پدرش زل زده به من و میخنده و لباسی که براش قبلا خریده بودم براش خیلی بهش اومده
جنیسا: خوب اینم از آقا پسرت صحیح سالم
فقط طبیب گفت یکم ضعیفه که بهش این دارو ها را بدید قوی میشه خوب حالا اسم پسره کو چولوت را چی میزاری؟ ویکتوریا: میزارم هان از نظرم خیلی بهش میاد( بچه ها نمیدونستم چی بزارم دیگه )
رایان: هان خیلی خوشگله
جک: آره
.........
ساری تا چند روز نمیذاشتم
- ۶.۴k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط