𝑷𝒂𝒓𝒕:29
𝑷𝒂𝒓𝒕:29
"فقط یه لمس..."
لینو:پس زود برمیگردم باشه؟
ا.ت:باشه
راوی:نزدیکای غروب بود و تلویزیون روشن بود،لینو رفته بود بیرون تا وسایل شام و بگیره و جون هو رو خبر کنه تا اونم بیاد اونجا. ا.ت حموم بود و وقتی حوله اش رو پوشید و دور موهاش هم یه حوله پیچید،یادش افتاد که لباس نیاورده برای همین به جون هو زنگ زد که یه دست براش بیاره. ولی تا اون بیاد خیلی طول میکشید،پس تا رفت لباس قبلیش رو بپوشه لینو رسید خونه... (حوله ی ا.ت تن پوش بود برای همین پوشیده ی پوشیده بود بدنش)
ا.ت:مینهو... تیشرت اندازه ی من نداری؟
مینهو:فکر کنم داشته باشم
ا.ت:میدی بهم؟
مینهو:آره البته،اینجا بشین برات بیارم.
ا.ت:تنکیو
مینهو:خواهش میکنم،همینجا صبر کن
ا.ت:(نشست روی مبل)
مینهو:بیا این اندازته فکر کنم
ا.ت:بزار برم بپوشمش
مینهو:برو،فقط اینکه من حوله زنونه توی خونم نداشتم،اونو از کجا اوردی؟
ا.ت:مگه تو اینجا ۲ تا حوله نداری؟
مینهو:نه فقط یه دونه دارم
ا.ت:پس اینی که تن منه چیه؟
مینهو:من از کجا بدونم
ا.ت:خدایاااا(بدو بدو رفت تا حوله رو در بیاره)
مینهو:(خنده طوری)عوض کردی؟
ا.ت:نه هنوز
مینهو:تموم شدی بیا بیرون
ا.ت:باشه
راوی:ا.ت اومد بیرون و لباس اندازش بود.
مینهو:اندازته
ا.ت:اره
مینهو:ولی برعکس پوشیدیش
ا.ت:چی گفتی
مینهو:برعکسه
ا.ت:حال ندارم دوباره بپوشمش،ولش کن
چایی نداری؟هوا سرده انگاری
مینهو:چرا دارم،الان برات یکی میارم
ا.ت:جون هو نیومد هنوز
مینهو:نه،ولی نزدیکه
ا.ت:چرا زودتر جوابمو نداده بودی؟
مینهو:چون اون پوقع هنوز حست رو باور نکرده بودم
ا.ت:آها
مینهو:تو کلا الکل نمیخوری؟
ا.ت:نه،بعضی مواقع اینجوریه
مینهو:آها،بعد اونوقت توی چه مواقعی میخوری؟
ا.ت:هروقت خسته و ناراحت باشم
مینهو:الان ناراحتی
ا.ت:آره،بخاطر تو
مینهو:الکل میخوری؟
ا.ت:مگه داری؟
مینهو:آره بابا،یه اتاقم کلاپره الکل و این چیزاعه
ا.ت:وای خدا تو فوق العاده ای
مینهو:میخوری؟
ا.ت:آره
راوی:مینهو رفت تا یه بطری الکل ویسکی بیاره.
💸💸💸💸
"فقط یه لمس..."
لینو:پس زود برمیگردم باشه؟
ا.ت:باشه
راوی:نزدیکای غروب بود و تلویزیون روشن بود،لینو رفته بود بیرون تا وسایل شام و بگیره و جون هو رو خبر کنه تا اونم بیاد اونجا. ا.ت حموم بود و وقتی حوله اش رو پوشید و دور موهاش هم یه حوله پیچید،یادش افتاد که لباس نیاورده برای همین به جون هو زنگ زد که یه دست براش بیاره. ولی تا اون بیاد خیلی طول میکشید،پس تا رفت لباس قبلیش رو بپوشه لینو رسید خونه... (حوله ی ا.ت تن پوش بود برای همین پوشیده ی پوشیده بود بدنش)
ا.ت:مینهو... تیشرت اندازه ی من نداری؟
مینهو:فکر کنم داشته باشم
ا.ت:میدی بهم؟
مینهو:آره البته،اینجا بشین برات بیارم.
ا.ت:تنکیو
مینهو:خواهش میکنم،همینجا صبر کن
ا.ت:(نشست روی مبل)
مینهو:بیا این اندازته فکر کنم
ا.ت:بزار برم بپوشمش
مینهو:برو،فقط اینکه من حوله زنونه توی خونم نداشتم،اونو از کجا اوردی؟
ا.ت:مگه تو اینجا ۲ تا حوله نداری؟
مینهو:نه فقط یه دونه دارم
ا.ت:پس اینی که تن منه چیه؟
مینهو:من از کجا بدونم
ا.ت:خدایاااا(بدو بدو رفت تا حوله رو در بیاره)
مینهو:(خنده طوری)عوض کردی؟
ا.ت:نه هنوز
مینهو:تموم شدی بیا بیرون
ا.ت:باشه
راوی:ا.ت اومد بیرون و لباس اندازش بود.
مینهو:اندازته
ا.ت:اره
مینهو:ولی برعکس پوشیدیش
ا.ت:چی گفتی
مینهو:برعکسه
ا.ت:حال ندارم دوباره بپوشمش،ولش کن
چایی نداری؟هوا سرده انگاری
مینهو:چرا دارم،الان برات یکی میارم
ا.ت:جون هو نیومد هنوز
مینهو:نه،ولی نزدیکه
ا.ت:چرا زودتر جوابمو نداده بودی؟
مینهو:چون اون پوقع هنوز حست رو باور نکرده بودم
ا.ت:آها
مینهو:تو کلا الکل نمیخوری؟
ا.ت:نه،بعضی مواقع اینجوریه
مینهو:آها،بعد اونوقت توی چه مواقعی میخوری؟
ا.ت:هروقت خسته و ناراحت باشم
مینهو:الان ناراحتی
ا.ت:آره،بخاطر تو
مینهو:الکل میخوری؟
ا.ت:مگه داری؟
مینهو:آره بابا،یه اتاقم کلاپره الکل و این چیزاعه
ا.ت:وای خدا تو فوق العاده ای
مینهو:میخوری؟
ا.ت:آره
راوی:مینهو رفت تا یه بطری الکل ویسکی بیاره.
💸💸💸💸
۱.۶k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.