𝗠𝘆 𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁 𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
#𝗠𝘆_𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁_𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 23
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
آنقدر جیغ زدم که بی جون افتاده بود تو دست بادیگاردا همش تلاش میکردم ازشون رد بشم ولی جلوم رو گرفته بودم
ا/ت : ولممممم کننننن من دوست دخترشم
بادیگارد : آروم باش تو هیچی اون نیستی
ا/ت : چی میگی من خونهش هم رفتم هر شب پیش اون میخوابیدم ولم کنننننن(جیغ)
بادیگارد : خفه شو
محکم زد تو گوشم که
واییی خدایا لعنت به همه چی این دیگه چه خواب کوفتی بود(یس دادا بنده کرم دارم😏یعنی قیافه الان همتون واقعا دیدنیه😂😂)
ویو ا/ت
افتادم به پت پت کردن قلبم داشت وایمستاد از آب معدنی روی میز کنار تختم برداشتم سر کشیدم
رفتم تو دستشویی آبو محکم به صورتم زدم تا ویندوزم سر جاش بیاد هنوز هم تپش قلب دارم
رفتم نشستم رو تخت گوشیم رو نگاه کردم ساعت ۱ بعدازظهر بود سریع شماره تهیونگ رو گرفتم
ا/ت : سلام چه طوری عشقم؟
تهیونگ : سلام خانم خانم ها ببینم واسه امشب که میای
ا/ت : اوم میگم امشب که.....
تهیونگ : یاااا تو بهم قول دادی بیای امشب میخوام به همه بگم دوست دخترم کیه هاا
ا/ت : نه نه میام هیچی ولش کنه میخواستم یه چیز دیگه بگم
تهیونگ : حالت خوبه؟
ا/ت : آره کجایی؟
تهیونگ : روی استیج داریم تمرین میکنیم
ا/ت : آها خوب برو به تمرینت برس
تهیونگ : دلم برات تنگ شده امشب یادت نره
ا/ت : آره حتما میام
ا/ت : بای عسیسم
تهیونگ : بای کیوتم
ویو ا/ت
هوووووف
خودمو ولو کردم رو تخت هنوز تا شروع کنسرتش خیلی مونده امید وارم تهیونگ مثل خوابم نباشه نه اون این کارو نمیکنه
ویو ا/ت
گشنم شده بود رنگ زدم پیتزا و ساندویچ سفارش دادم آخه عاشق فست فود بودم
خیلی نگذشت که غذام رسید
داشتم با آرامش و لذت غذامو میخوردم
برا گوشیم یه پیامک امد بازش کردم تبلیغات بود
ساعتو نگاه کردم
۴ بعدازظهر بود وای چقدر زود گذشت غذامو تند تند خوردم
رفتم لباس هامو بپوشم
(عکس لباسش میزارم)
رفتم یه تاکسی گرفتم چون جمعیت زیادی قرار بود بیان باید خیلی زود برم همین الانش هم دیر رفتم امید وارم بلیط برام بشه
رسیدم اونجا
خیلی تو صف منتظر بودم وقتی نوبتم رسید بلیط ویژه شون تموم شده بود رفتم یکی رو پیدا کردم بلیطش اولین صندلی بود بهش گفتم ۲ یا ۳ برابر پولش رو بهش میدم اونم قبول کرد دقیقا صندلی روبه روی تهیونگ میشد تا رفتم تو ساعت شد ۶ نیم نشستم روی صندلی سرو صدای آرمی ها به گوشم میرسید هنوز مونده بود تا کنسرت شروع بشه رفتم بیرون واسه خودم خوراکی خریدم تا حوصله ام سر نره برگشتم نشستم سر جام وای نههههه همه چی داره مثل خوابم میشه من همه اینارو تو خوابم دیدم نمیخوام لولی هم اونجا باشه نههه نباید این طوری بشه
(ناموس حال کردی چه طور واقعی نوشتم همتون باورتون شد😂😂😂😂)
خماری تا وقتی آمار برسه به
۳۰۰
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 23
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
آنقدر جیغ زدم که بی جون افتاده بود تو دست بادیگاردا همش تلاش میکردم ازشون رد بشم ولی جلوم رو گرفته بودم
ا/ت : ولممممم کننننن من دوست دخترشم
بادیگارد : آروم باش تو هیچی اون نیستی
ا/ت : چی میگی من خونهش هم رفتم هر شب پیش اون میخوابیدم ولم کنننننن(جیغ)
بادیگارد : خفه شو
محکم زد تو گوشم که
واییی خدایا لعنت به همه چی این دیگه چه خواب کوفتی بود(یس دادا بنده کرم دارم😏یعنی قیافه الان همتون واقعا دیدنیه😂😂)
ویو ا/ت
افتادم به پت پت کردن قلبم داشت وایمستاد از آب معدنی روی میز کنار تختم برداشتم سر کشیدم
رفتم تو دستشویی آبو محکم به صورتم زدم تا ویندوزم سر جاش بیاد هنوز هم تپش قلب دارم
رفتم نشستم رو تخت گوشیم رو نگاه کردم ساعت ۱ بعدازظهر بود سریع شماره تهیونگ رو گرفتم
ا/ت : سلام چه طوری عشقم؟
تهیونگ : سلام خانم خانم ها ببینم واسه امشب که میای
ا/ت : اوم میگم امشب که.....
تهیونگ : یاااا تو بهم قول دادی بیای امشب میخوام به همه بگم دوست دخترم کیه هاا
ا/ت : نه نه میام هیچی ولش کنه میخواستم یه چیز دیگه بگم
تهیونگ : حالت خوبه؟
ا/ت : آره کجایی؟
تهیونگ : روی استیج داریم تمرین میکنیم
ا/ت : آها خوب برو به تمرینت برس
تهیونگ : دلم برات تنگ شده امشب یادت نره
ا/ت : آره حتما میام
ا/ت : بای عسیسم
تهیونگ : بای کیوتم
ویو ا/ت
هوووووف
خودمو ولو کردم رو تخت هنوز تا شروع کنسرتش خیلی مونده امید وارم تهیونگ مثل خوابم نباشه نه اون این کارو نمیکنه
ویو ا/ت
گشنم شده بود رنگ زدم پیتزا و ساندویچ سفارش دادم آخه عاشق فست فود بودم
خیلی نگذشت که غذام رسید
داشتم با آرامش و لذت غذامو میخوردم
برا گوشیم یه پیامک امد بازش کردم تبلیغات بود
ساعتو نگاه کردم
۴ بعدازظهر بود وای چقدر زود گذشت غذامو تند تند خوردم
رفتم لباس هامو بپوشم
(عکس لباسش میزارم)
رفتم یه تاکسی گرفتم چون جمعیت زیادی قرار بود بیان باید خیلی زود برم همین الانش هم دیر رفتم امید وارم بلیط برام بشه
رسیدم اونجا
خیلی تو صف منتظر بودم وقتی نوبتم رسید بلیط ویژه شون تموم شده بود رفتم یکی رو پیدا کردم بلیطش اولین صندلی بود بهش گفتم ۲ یا ۳ برابر پولش رو بهش میدم اونم قبول کرد دقیقا صندلی روبه روی تهیونگ میشد تا رفتم تو ساعت شد ۶ نیم نشستم روی صندلی سرو صدای آرمی ها به گوشم میرسید هنوز مونده بود تا کنسرت شروع بشه رفتم بیرون واسه خودم خوراکی خریدم تا حوصله ام سر نره برگشتم نشستم سر جام وای نههههه همه چی داره مثل خوابم میشه من همه اینارو تو خوابم دیدم نمیخوام لولی هم اونجا باشه نههه نباید این طوری بشه
(ناموس حال کردی چه طور واقعی نوشتم همتون باورتون شد😂😂😂😂)
خماری تا وقتی آمار برسه به
۳۰۰
۱۸.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.