رمان فکر کردی اگه بر گردی خوشحال می شه ولی

رمان :فکر کردی اگه بر گردی خوشحال می شه ولی..‌


از زبون ات
رفتم خونه از شانس خوبم لارا کره بود وقتی دیدم از ترسش جیغ زد و غش کرد و اینا به سختی بهوشش آوردم و ماجرا رو براش تعریف کردم و رفتیم بیمارستان برای تیرم
لارا:ولی هنوز باورم نمیشه
ات:همینه که هست
لارا:پررو
ات(جیغغغغ)
لارا:چی شده ؟
ات:حلقه ازدواجم از دستم افتاده نکنه خونه جیمین افتاده باشه
لارا:به فاخ رفتی
ات:باید برم برش دارم
لارا: عه تهیونگ زنگ زد
ات:تهیونگ چیکار تو داره ؟
لارا:دوست پسرمه
ات:چی گفتی ؟ بزار رو بلندگو
تهیونگ :سلام بیبی
لارا:سلام ددی
ات:چندش
لارا : درد جانم
تهیونگ:امروز روح ات اومد اینجا
لارا:چی ؟
تهیونگ ماجرا رو تعریف کرد
لارا:حال جیمین چطوره ؟
تهیونگ:دکتر بالا سرشه
لارا از بلندگو بر میداره و می‌ره تو اتاق
لارا:ببین یه چیزی میگم ولی به هیچ کس نگو (آروم)
تهیونگ:باشه نمی گم بگو
لارا:ات زندست و الان اینجاست
تهیونگ:چی (با داد)
لارا:آروم اگه ات بفهمه جرم میده
تهیونگ:باشه نمیگم تو گفتی بای
لارا:بای
ات:چرا اومدی تو اتاق ؟
لارا:می خواستم خصوصی حرف بزنم
ات:گفتی مگه نه(با بغض )
لارا:نه نگفتم
ات:خوبه بهت اعتماد کردم
دیدگاه ها (۳)

رمان:فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه ولی....پیش پسرا تهیونگ:...

رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه ولی...ات (گریش گرفت )ا...

رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه اما...دیدم اعضان جیمین...

رمان :فکر‌ کردی اگه برگردی خوشحال می شه اما ...از زبون جیمین...

خون آشام من My vampire 🦇 part16 ات. نه جیمین پس جمع نمیکنی ن...

پارت 6 وقتی دوستش داشتی اما

خون آشام من My vampire 🦇 part18ویو ات یهو درو زدن رفتم درو ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط