چندپارتی
#چندپارتی
#درخواستی
هان:وقتی تو دعوا بهت سیلی میزنه و...
Part 1/3
وقتی توی دعوا بهت سیلی میزنه و سرت داد میزنه و بهت میگه اکسم ازت بهتر بود و ازت متنفرم و بعدش پشیمون میشه و میخواد از دلت دراره اما تو ازش میترسی
ات: هان:_
ات/
روزی که بهم اعتراف کرد و ازم خواست دوست دخترش بشم بهم گفت که بهم از گل نازک تر نمیگه..گفت که جوری باهام رفتار میکنه که احساس کمبود نکنم..و من تمام حرفامون تو اون روز رو یادمه جوری که انگار همین دیروز بود اما...فکرشم نمیکردم بعد ۳ سال رابطه بخواد روم دست بلند کنه...
فلش بک به دعوا^
ات/
_ات میفهمی چیکار کردییی؟میفهمی گند زدی به کل تایمی گذاشته بودم؟؟اصلا میدونی چقد من برای اون آهنگ زحمت کشیده بودم؟؟میخواستم چندوقت دیگه که دنسشم تموم شد ازش رونمایی کنمممم میفهمییی؟؟؟(داد)
چرا سر من داد میزنیییی؟ مگه فقط نقصیر من بود؟ من رفتم تو اتاقت تا یکم اونجا رو مرتب کنم که وقتی از کمپانی اومدی راحت تر با-
با خوردن خیلی محکم چیزی به صورتم نتونستم حرفمو تموم کنم و جوری محکم به صورتم ضربه خورده بود که باعث شد به زمین بیوفتم
_باورم نمیشه انقد احمقی اخه چطور تونستی اونارو دور بریزی؟؟اکسم هیچوقت همچین کاری نکرده بود ازت متنفرممم
بعد از این حرفای ترسناکی بهم زد رفت بیرون و با صدای کوبونده شدن در لرزیدم دیگه بغضم ترکید نتونستم خودمو نگه دارم
همینطور که گریه میکردم به سمت اتاق رفتم که رو تخت دراز بکشم
.
.
.
#درخواستی
هان:وقتی تو دعوا بهت سیلی میزنه و...
Part 1/3
وقتی توی دعوا بهت سیلی میزنه و سرت داد میزنه و بهت میگه اکسم ازت بهتر بود و ازت متنفرم و بعدش پشیمون میشه و میخواد از دلت دراره اما تو ازش میترسی
ات: هان:_
ات/
روزی که بهم اعتراف کرد و ازم خواست دوست دخترش بشم بهم گفت که بهم از گل نازک تر نمیگه..گفت که جوری باهام رفتار میکنه که احساس کمبود نکنم..و من تمام حرفامون تو اون روز رو یادمه جوری که انگار همین دیروز بود اما...فکرشم نمیکردم بعد ۳ سال رابطه بخواد روم دست بلند کنه...
فلش بک به دعوا^
ات/
_ات میفهمی چیکار کردییی؟میفهمی گند زدی به کل تایمی گذاشته بودم؟؟اصلا میدونی چقد من برای اون آهنگ زحمت کشیده بودم؟؟میخواستم چندوقت دیگه که دنسشم تموم شد ازش رونمایی کنمممم میفهمییی؟؟؟(داد)
چرا سر من داد میزنیییی؟ مگه فقط نقصیر من بود؟ من رفتم تو اتاقت تا یکم اونجا رو مرتب کنم که وقتی از کمپانی اومدی راحت تر با-
با خوردن خیلی محکم چیزی به صورتم نتونستم حرفمو تموم کنم و جوری محکم به صورتم ضربه خورده بود که باعث شد به زمین بیوفتم
_باورم نمیشه انقد احمقی اخه چطور تونستی اونارو دور بریزی؟؟اکسم هیچوقت همچین کاری نکرده بود ازت متنفرممم
بعد از این حرفای ترسناکی بهم زد رفت بیرون و با صدای کوبونده شدن در لرزیدم دیگه بغضم ترکید نتونستم خودمو نگه دارم
همینطور که گریه میکردم به سمت اتاق رفتم که رو تخت دراز بکشم
.
.
.
- ۳.۷k
- ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط