تک پارتی سوکونا
تک پارتی سوکونا
اسم:سوپرایز
نکته:ا/ت و سوکونا دوس دختر دوس پسرن...
ا/ت ویو
ا/ت: دیرم شد دیرم شد دیرم شدددد
راوی ویو:
ا/ت با استرس رسید جلو ی در خونه، در زد ولی کسی باز نکرد، نگرانیش بیشتر شد...
سریع کلید در اورد و در و باز کرد
همه جا تاریک تاریک بود....
ا/ت:سوکونا..... کجایی؟
دوباره مست کردی؟ سوکونا؟
ولی جوابی نگرفت
تا اینکه گوشیش زنگ خورد
گوجو بود...
ا/ت:الو
گوجو:ا/ت( با صدای نگران )
ا/ت:سلام چی شده چرا صدات اینجوریه؟ دوییدی؟نفس نفس میزنی...
گوجو:ا/ت.. سوکونا
ا/ت:سوکونا چیشده؟؟
گوجو:بیمارستانه..
ا/ت:چی؟.... کدوم بیمارستان؟ ( با لحن نگران)
گوجو:بیمارستان.......
ا/ت گوشیو قط کرد و سریع سوییچ و برداشت و ب سمت بیمارستان حرکت کرد
*پرش زمانی به 20 دقیقه بعد*
ماشینو و پارک کرد و پیاده شد و به سمت بیمارستان رفت
ا/ت:بیماری به اسم سوکونا اومده، شماره ی اتاقش چنده؟
پرستار: ایشون داخل اتاق عمل هستن... سمت راست رو مستقیم برید سمت چپ..
ا/ت:ممنون
ا/ت بدو بدو به سمت اتاق عمل دویید
گوجو اونجا روی صندلی نشسته بود و پاش رو تکون میداد
با صدای پا به ا/ت نگاه کرد
گوجو:ا/ت؟
ا/ت :کجاس؟
گوجو:آروم باش
ا/ت:کجاسسس؟ *با گریه*
گوجو:اتاق عمل
ا/ت: با گریه روی صندلی کناری گوجو نشست....
پرستار از اتاق اومد بیرون و به گوجو چشمک زد ولی ا/ت متوجه این نشد....
گوجو منظور پرستار و گرفت
گوجو:بیا بریم بیرون هوا بخوریم
ا/ت:داری با من شوخی میکنی؟ توی این وضعیت؟
گوجو:تو بیا حالا
ا/ت:چجوری انقد خونسردی ؟
گوجو:میای یا ببرمت؟
ا/ت:باشه
رسیدن به حیاط بیمارستان ولی همه جا تاریک بود
ا/ت:عه ببین برقا خاموشه بیا بریم
که همون لحظه برقا روشن شدن چ آهنگ پلی شد یه عالمه زرق و برق از بالا ریخت رو زمین
ا/ت برگشت و گوجو و پرستار هارو دید که دارن دست میزنن و از خوشحالی میخندنن
ا/ت:چخبره؟
و یهو سوکونا به یه کت و شلوار شیک از پشت به شونه ی ا/ت میزنه و میاد جلو
سوکونا:افتخار رقص میدید بانوی زیبا؟
ا/ت:تو اسکلی؟ نه واقعا تو اسکلی؟ میدونی من چقد استرس داش....
سوکونا با انگشت جلو دهن ا/ت رو میگیره
سوکونا:آره یا نه؟
ا/ت: باشه
شروع میکنن به رقصیدن و گوجو هم با خوشحالی نگا شون میکنه
بعد چند دقیقه سوکونا میره عقب
و گلوش رو صاف میکنه
و زانو میزنه و از توی جیبش حلقه رو در میاره
ا/ت هم با لپ هایی همانند گوجه نگاش میکنه
سوکونا:افتخار زندگی با من رو میدید؟ خانوم ا/ت ا/ف؟
ا/ت:معلومه که آرهههههععع
و بعدش هم سوکونا ا/ت رو بغل میکنه و تو هوا میچرخونه...
الانم یه زندگی عالی دارن.....
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)💜
𝐟𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰 𝐟𝐨𝐫 𝐦𝐨𝐫𝐞🎀🦋
اسم:سوپرایز
نکته:ا/ت و سوکونا دوس دختر دوس پسرن...
ا/ت ویو
ا/ت: دیرم شد دیرم شد دیرم شدددد
راوی ویو:
ا/ت با استرس رسید جلو ی در خونه، در زد ولی کسی باز نکرد، نگرانیش بیشتر شد...
سریع کلید در اورد و در و باز کرد
همه جا تاریک تاریک بود....
ا/ت:سوکونا..... کجایی؟
دوباره مست کردی؟ سوکونا؟
ولی جوابی نگرفت
تا اینکه گوشیش زنگ خورد
گوجو بود...
ا/ت:الو
گوجو:ا/ت( با صدای نگران )
ا/ت:سلام چی شده چرا صدات اینجوریه؟ دوییدی؟نفس نفس میزنی...
گوجو:ا/ت.. سوکونا
ا/ت:سوکونا چیشده؟؟
گوجو:بیمارستانه..
ا/ت:چی؟.... کدوم بیمارستان؟ ( با لحن نگران)
گوجو:بیمارستان.......
ا/ت گوشیو قط کرد و سریع سوییچ و برداشت و ب سمت بیمارستان حرکت کرد
*پرش زمانی به 20 دقیقه بعد*
ماشینو و پارک کرد و پیاده شد و به سمت بیمارستان رفت
ا/ت:بیماری به اسم سوکونا اومده، شماره ی اتاقش چنده؟
پرستار: ایشون داخل اتاق عمل هستن... سمت راست رو مستقیم برید سمت چپ..
ا/ت:ممنون
ا/ت بدو بدو به سمت اتاق عمل دویید
گوجو اونجا روی صندلی نشسته بود و پاش رو تکون میداد
با صدای پا به ا/ت نگاه کرد
گوجو:ا/ت؟
ا/ت :کجاس؟
گوجو:آروم باش
ا/ت:کجاسسس؟ *با گریه*
گوجو:اتاق عمل
ا/ت: با گریه روی صندلی کناری گوجو نشست....
پرستار از اتاق اومد بیرون و به گوجو چشمک زد ولی ا/ت متوجه این نشد....
گوجو منظور پرستار و گرفت
گوجو:بیا بریم بیرون هوا بخوریم
ا/ت:داری با من شوخی میکنی؟ توی این وضعیت؟
گوجو:تو بیا حالا
ا/ت:چجوری انقد خونسردی ؟
گوجو:میای یا ببرمت؟
ا/ت:باشه
رسیدن به حیاط بیمارستان ولی همه جا تاریک بود
ا/ت:عه ببین برقا خاموشه بیا بریم
که همون لحظه برقا روشن شدن چ آهنگ پلی شد یه عالمه زرق و برق از بالا ریخت رو زمین
ا/ت برگشت و گوجو و پرستار هارو دید که دارن دست میزنن و از خوشحالی میخندنن
ا/ت:چخبره؟
و یهو سوکونا به یه کت و شلوار شیک از پشت به شونه ی ا/ت میزنه و میاد جلو
سوکونا:افتخار رقص میدید بانوی زیبا؟
ا/ت:تو اسکلی؟ نه واقعا تو اسکلی؟ میدونی من چقد استرس داش....
سوکونا با انگشت جلو دهن ا/ت رو میگیره
سوکونا:آره یا نه؟
ا/ت: باشه
شروع میکنن به رقصیدن و گوجو هم با خوشحالی نگا شون میکنه
بعد چند دقیقه سوکونا میره عقب
و گلوش رو صاف میکنه
و زانو میزنه و از توی جیبش حلقه رو در میاره
ا/ت هم با لپ هایی همانند گوجه نگاش میکنه
سوکونا:افتخار زندگی با من رو میدید؟ خانوم ا/ت ا/ف؟
ا/ت:معلومه که آرهههههععع
و بعدش هم سوکونا ا/ت رو بغل میکنه و تو هوا میچرخونه...
الانم یه زندگی عالی دارن.....
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)💜
𝐟𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰 𝐟𝐨𝐫 𝐦𝐨𝐫𝐞🎀🦋
۷.۳k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.