فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part⁹
در اتاق زده شد
"بیا تو "jk
خدمه بود وارد اتاق شد و در رو پشت سرش بست و تعظیم کوتاهی کرد
^ ارباب لباسهه رسیدن
" خوبه، بیارشون "jk
خدمه تعظیم کوتاهی کرد و از اتاق خارج شد
" لباس؟ "a.t
" اره گفتم برات لباس بیارن تا راحت باشی "jk
" اوح ممنون "a.t
لبخندی زد و خدمه وارد اتاق شد
کیف لباسی رو روی میز داخل اتاق گذاشت و بیرون رفت
از روی صندلی بلند شد و به طرف در رفت
" میرم بیرون تا راحت لباستو عوض کنی "jk
" باشه، بازم ممنون "a.t
" نمیخواد ازم تشکر کنی "jk
و از اتاق بیرون رفت
پتو رو کنار زد و از روی تخت پایین امد
به سمت کیف رفت و بازش کرد
لباسی برداشت و پوشید
[(اسلاید۲، لباس ا.ت)]
شونهای داخل کیف بود، برش داشت و موهاش رو شونه کرد
جونگکوک طبقهای پایین بود و به حیاط عمارت نگاه میکرد که در بزرگ ورودی عمارت باز شد
" بیدار شد؟ "Taehyung
" اره داره لباساشو عوص میکنه "jk
" حالش چطوره؟ "Jimin
" خودش میگه خوبه ولی مطمعنم خیلی داره درد میکشه "jk
" خوب میشه ولی زمان میبره "Taehyung
" اره..مرتیکه لی رو چیکار کردید "jk
" تک تک بلاهای که سر ا.ت اورد رو بیشتر سرش در آوردیم بقیهاَشم سپردیم به شوگا، جین "Jimin
" خوبه، بیاید بمیره باید زنده بمونه درد بکشه "jk
" خیالت راحت دست از سرش برنمیدارن، تو فقط به فکر اون خانمی باش "Taehyung
جونگکوک خندهای کوچیکی کرد
" باشه "jk
در اتاق باز شد و ا.ت ازش خارج شد و به طبقهای پایین امد و با جیمین و تهیونگ روبهرو شد
اونا رو توی ساختمون دیده بود و باهاشون دوست بود
" بهبه ا.ت خانم "Jimin
دختر خندید گفت
" چطورید؟ "a.t
" ما که خوبم ولی بیشتر سلامتی تو مهمه "Taehyung
" بهتری؟ "Jimin
" اره خوبم ممنون "a.t
" بسه دیگه بیا بشین خانم کوچولو "jk
" خانم کوچولو؟ "a.t
" اره دیگه، تو خانم کوچولوی، دوسال ازت بزرگترم "jk
" نه بابا؟ "a.t
" اره بابا "jk
دختر روی مبل نشست و جیمین و تهیونگ کنارش
پسر وارد آشپزخونه خونه زد لیوان آبی، آب کرد، قرص ا.ت که براش دکتر نوشته بود رو برداشت و به پذیرای رفت
کنارش نشست
" قرص برای چی؟ "a.t
" دکتر نوشته باید بخوری تا زودتر خوب شی "jk
" باش "a.t
پاکت قرص رو گرفت و بازش کرد و قرص رو بیرون اورد و خورد و لیوان آب هم روش
*شب*
دختر روی تخت نشسته بود و جونگکوک داخل اتاق بود
" توی اتاق بغلیاَم اگه کاری داشته بهم بگو "jk
" باشه "a.t
به سمت در اتاق رفت، بازش کرد
" جونگکوک "a.t
" بله؟ "jk
" ممنونم "a.t
لبخندی زد و سرشو تکون داد و از اتاق خارج شد
توی عمارت همه خوابیده بودن
کسی بیدار نبود
از خوابید پرید
کابوس دیده بود
کابوس اون شکنجهها و شلاقهای وحشتناکی که کشیده بود
عرق کرده بود
از روی تخت بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت
لیوان آبی پر کرد و خورد
part⁹
در اتاق زده شد
"بیا تو "jk
خدمه بود وارد اتاق شد و در رو پشت سرش بست و تعظیم کوتاهی کرد
^ ارباب لباسهه رسیدن
" خوبه، بیارشون "jk
خدمه تعظیم کوتاهی کرد و از اتاق خارج شد
" لباس؟ "a.t
" اره گفتم برات لباس بیارن تا راحت باشی "jk
" اوح ممنون "a.t
لبخندی زد و خدمه وارد اتاق شد
کیف لباسی رو روی میز داخل اتاق گذاشت و بیرون رفت
از روی صندلی بلند شد و به طرف در رفت
" میرم بیرون تا راحت لباستو عوض کنی "jk
" باشه، بازم ممنون "a.t
" نمیخواد ازم تشکر کنی "jk
و از اتاق بیرون رفت
پتو رو کنار زد و از روی تخت پایین امد
به سمت کیف رفت و بازش کرد
لباسی برداشت و پوشید
[(اسلاید۲، لباس ا.ت)]
شونهای داخل کیف بود، برش داشت و موهاش رو شونه کرد
جونگکوک طبقهای پایین بود و به حیاط عمارت نگاه میکرد که در بزرگ ورودی عمارت باز شد
" بیدار شد؟ "Taehyung
" اره داره لباساشو عوص میکنه "jk
" حالش چطوره؟ "Jimin
" خودش میگه خوبه ولی مطمعنم خیلی داره درد میکشه "jk
" خوب میشه ولی زمان میبره "Taehyung
" اره..مرتیکه لی رو چیکار کردید "jk
" تک تک بلاهای که سر ا.ت اورد رو بیشتر سرش در آوردیم بقیهاَشم سپردیم به شوگا، جین "Jimin
" خوبه، بیاید بمیره باید زنده بمونه درد بکشه "jk
" خیالت راحت دست از سرش برنمیدارن، تو فقط به فکر اون خانمی باش "Taehyung
جونگکوک خندهای کوچیکی کرد
" باشه "jk
در اتاق باز شد و ا.ت ازش خارج شد و به طبقهای پایین امد و با جیمین و تهیونگ روبهرو شد
اونا رو توی ساختمون دیده بود و باهاشون دوست بود
" بهبه ا.ت خانم "Jimin
دختر خندید گفت
" چطورید؟ "a.t
" ما که خوبم ولی بیشتر سلامتی تو مهمه "Taehyung
" بهتری؟ "Jimin
" اره خوبم ممنون "a.t
" بسه دیگه بیا بشین خانم کوچولو "jk
" خانم کوچولو؟ "a.t
" اره دیگه، تو خانم کوچولوی، دوسال ازت بزرگترم "jk
" نه بابا؟ "a.t
" اره بابا "jk
دختر روی مبل نشست و جیمین و تهیونگ کنارش
پسر وارد آشپزخونه خونه زد لیوان آبی، آب کرد، قرص ا.ت که براش دکتر نوشته بود رو برداشت و به پذیرای رفت
کنارش نشست
" قرص برای چی؟ "a.t
" دکتر نوشته باید بخوری تا زودتر خوب شی "jk
" باش "a.t
پاکت قرص رو گرفت و بازش کرد و قرص رو بیرون اورد و خورد و لیوان آب هم روش
*شب*
دختر روی تخت نشسته بود و جونگکوک داخل اتاق بود
" توی اتاق بغلیاَم اگه کاری داشته بهم بگو "jk
" باشه "a.t
به سمت در اتاق رفت، بازش کرد
" جونگکوک "a.t
" بله؟ "jk
" ممنونم "a.t
لبخندی زد و سرشو تکون داد و از اتاق خارج شد
توی عمارت همه خوابیده بودن
کسی بیدار نبود
از خوابید پرید
کابوس دیده بود
کابوس اون شکنجهها و شلاقهای وحشتناکی که کشیده بود
عرق کرده بود
از روی تخت بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت
لیوان آبی پر کرد و خورد
۱۱.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.