فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part⁷
دکتر کل بدن ا.ت دو پانسمان کرد
کل بدنش پر زخم های عمیق و سطحی بود
وقتی حال دختر رو میدید درد بدی کل بدنش رو میگرفت
تحمل دیدنش توی این حال رو نداشت
نمیتونست زجر کشیدنش رو ببینه
با این حال که بیهوش بود ولی بخاطر سوزش الکل روی زخماش اَخم میکرد ولی همچنان بیهوش بود
دکتر با اعتیاد کامل زخمهای دختر رو پانسمان میکرد
بعد از ساعتها دقت تموم شد
دکتر: خیلی زیاد مواظبش باشید، وضعیتش خیلی بده زخماش دیر خوب میشه ولی جاش نمیمونه، مایعات زیاد بخوره و کار نکنه استراحت کامل داشته باشه ولی تحرک کافی هم داشته باشه، قرصهای که نوشتم رو تهیه کنید و طبقدستورش پیش برید
" باشه ممنون "jk
سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت
صندلی کنار تخت گذاشت و روی اون نشست
دستش رو گرفت و روش رو بوسید
" معذرت میخوام ا.ت فکر نمیکردم اینطوری بشه...قول میدم بیشتر مراقبت باشم، عزیزم "jk
به دختر خیره شده بود که صدای در زدن اونو از افکارش بیرون اورد
نگاهشو به در داد
" بیا تو "jk
در اتاق باز شد و جین وارد شد
" بیدار شده؟ "jin
" نه "jk
وارد اتاق شد و در رو پشت سرش بست
نزدیک جونگکوک امد
دستش رو روی شونش گذاشت
" مردک لی توی انباره جیمین، تهیونگ حسابی کتکش زدن "jin
دستش به چشمان تَرش کشید
" خوبه ولی کمشه "jk
از روی صندلی بلند شد
روی پیشونی دختر بوسای زد و آروم زمزمه کرد
" زود برمیگردم "jk
همراه با جین از اتاق خارج زدن
سوار ماشین شدن و به سمت انبار رفتن
لی به رو به زنجیر آویزون کرده بودن و جیمین و تهیونگ در حال زدنش بودن
نامجون و شوگا در حال تماشا کردن بودن
جونگکوک جلو رفت و به صورت لی نگاه کرد
" خوب حس میکنی؟ "jk
" این درست همون حسیه که اون دختر بیگناه حس کرد "jk
پاکت سیگارش رو از جیبش بیرون اورد
سیگار رو برداشت و روشن کرد
پُک عمیقی از سیگارش کشید و توی صورت لی دود رو بیرون داد
" نباید باهام بازی میکردی لی، مخصوصا سر ا.ت "jk
سیگارش رو روی زخم های لی فشار داد که فریاد بلندی کشید و بعد شروع به بلند خندیدن کرد
"دیوونه بودی دیوونه ترم شدی "jk
به جیمین و تهیونگ اشاره کرد که به زدنش ادامه بدن
~ بدجوری دلم برای اون دختر رفت
با این حرفش برگشت بهش نگاه کرد
~وقتی داشتم بهش شلاق میزدم بدون هیچ حرفی برای عشقت جون میداد، اون موقع بهت حسودیم شد که همچین معشوقی داری که حاظر بخاطرت جون بده ای کاش اون دختر مال من بود اون موقع مجبور نبود این همه دردو بکشه
جونگکوک به طرفش امد و مشتی که از اول حرفاش تا الان نگه داشته بود رو توی صورتش خالی کرد
یقهای لی رو گرفت و با چشمان پر از خشم بهش نگاه کرد
" بار آخرت باشه...باز آخرت باشه بهش فکر میکنی "jk
یقهاَش رو ول کرد و به بیرون رفت
part⁷
دکتر کل بدن ا.ت دو پانسمان کرد
کل بدنش پر زخم های عمیق و سطحی بود
وقتی حال دختر رو میدید درد بدی کل بدنش رو میگرفت
تحمل دیدنش توی این حال رو نداشت
نمیتونست زجر کشیدنش رو ببینه
با این حال که بیهوش بود ولی بخاطر سوزش الکل روی زخماش اَخم میکرد ولی همچنان بیهوش بود
دکتر با اعتیاد کامل زخمهای دختر رو پانسمان میکرد
بعد از ساعتها دقت تموم شد
دکتر: خیلی زیاد مواظبش باشید، وضعیتش خیلی بده زخماش دیر خوب میشه ولی جاش نمیمونه، مایعات زیاد بخوره و کار نکنه استراحت کامل داشته باشه ولی تحرک کافی هم داشته باشه، قرصهای که نوشتم رو تهیه کنید و طبقدستورش پیش برید
" باشه ممنون "jk
سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت
صندلی کنار تخت گذاشت و روی اون نشست
دستش رو گرفت و روش رو بوسید
" معذرت میخوام ا.ت فکر نمیکردم اینطوری بشه...قول میدم بیشتر مراقبت باشم، عزیزم "jk
به دختر خیره شده بود که صدای در زدن اونو از افکارش بیرون اورد
نگاهشو به در داد
" بیا تو "jk
در اتاق باز شد و جین وارد شد
" بیدار شده؟ "jin
" نه "jk
وارد اتاق شد و در رو پشت سرش بست
نزدیک جونگکوک امد
دستش رو روی شونش گذاشت
" مردک لی توی انباره جیمین، تهیونگ حسابی کتکش زدن "jin
دستش به چشمان تَرش کشید
" خوبه ولی کمشه "jk
از روی صندلی بلند شد
روی پیشونی دختر بوسای زد و آروم زمزمه کرد
" زود برمیگردم "jk
همراه با جین از اتاق خارج زدن
سوار ماشین شدن و به سمت انبار رفتن
لی به رو به زنجیر آویزون کرده بودن و جیمین و تهیونگ در حال زدنش بودن
نامجون و شوگا در حال تماشا کردن بودن
جونگکوک جلو رفت و به صورت لی نگاه کرد
" خوب حس میکنی؟ "jk
" این درست همون حسیه که اون دختر بیگناه حس کرد "jk
پاکت سیگارش رو از جیبش بیرون اورد
سیگار رو برداشت و روشن کرد
پُک عمیقی از سیگارش کشید و توی صورت لی دود رو بیرون داد
" نباید باهام بازی میکردی لی، مخصوصا سر ا.ت "jk
سیگارش رو روی زخم های لی فشار داد که فریاد بلندی کشید و بعد شروع به بلند خندیدن کرد
"دیوونه بودی دیوونه ترم شدی "jk
به جیمین و تهیونگ اشاره کرد که به زدنش ادامه بدن
~ بدجوری دلم برای اون دختر رفت
با این حرفش برگشت بهش نگاه کرد
~وقتی داشتم بهش شلاق میزدم بدون هیچ حرفی برای عشقت جون میداد، اون موقع بهت حسودیم شد که همچین معشوقی داری که حاظر بخاطرت جون بده ای کاش اون دختر مال من بود اون موقع مجبور نبود این همه دردو بکشه
جونگکوک به طرفش امد و مشتی که از اول حرفاش تا الان نگه داشته بود رو توی صورتش خالی کرد
یقهای لی رو گرفت و با چشمان پر از خشم بهش نگاه کرد
" بار آخرت باشه...باز آخرت باشه بهش فکر میکنی "jk
یقهاَش رو ول کرد و به بیرون رفت
۱۱.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.