دامیان: هوی دختره کله صورتی بعد از کلاس بیا حیاط پشت مدرس
دامیان: هوی دختره کله صورتی بعد از کلاس بیا حیاط پشت مدرسه باهات کاردارم
انیا: انوقت چرا باید به حرف توی دراز گوش کنم.... وقتی میدونم بازم میخوای کرم بریزی
از زبان انیا
اینو گفتم که جولیاگف
هی دختره دیوونه با دامیان ساما درس حرف بزن
اهه این دوباره شروع کرد زرزر کردن ای خدا چقدر این رومخمه اعصابم دیگه نمیکشه ولی خیلی خون سرد گفتم
انیا: درس حرف نزنم میخوایی چیکار کنی؟ اهمم
بله اینوکه گفتم داشت خیلی جوش میزد که بکب گفت
بکی با جوفتتونم الان بچه هامیان وکلاس شروع میشه
بله دیگه دامیان رفت سرجاش وجولیاهم رفت
خب کلاس شروع شد
(بعد از تموم شدن کلاس)
بابکی رفتم سالن غذا خوری وغذاخوردیم وتمام این مدت یاموتو بهم زل زده بود حتی با این که بهش نگاه نمیکردم میتونستم بفهمم که داره بهم زل میزنه غذام تموم شد رفتم بیرون که دامیان رودیدم اهه شت گفته بود بعد ازکلاس بیام حیاط پشتی نمیخواستم برم ولی اگه نمیرفتم بهم میگفت ترسو که اصلا خوشم نمیومد رفتم نزدیک تر وگفتم
انیا: باز چته چی میخوایی
اینو که گفتم به ساعت نگاه کرد اوه باسد بریم سرکلاس اینو به دامیان گفتم وانم گفت
دامیان: ولی من هنوز کرمم رو نریختم
بهش گفتم
انیا: از کرمای درونت کم نمیشه اگه صبر کنی کلاس تموم شه باید بریم سرکلاس
باشه ای گفت ورفتیم سر کلاس کلاسمون ریاضی بود وچند تاپسر که نمیشناختمشونم بودن ومکس برادر جولیا و یاموتو هم بودن رفتم نشستم و....
انیا: انوقت چرا باید به حرف توی دراز گوش کنم.... وقتی میدونم بازم میخوای کرم بریزی
از زبان انیا
اینو گفتم که جولیاگف
هی دختره دیوونه با دامیان ساما درس حرف بزن
اهه این دوباره شروع کرد زرزر کردن ای خدا چقدر این رومخمه اعصابم دیگه نمیکشه ولی خیلی خون سرد گفتم
انیا: درس حرف نزنم میخوایی چیکار کنی؟ اهمم
بله اینوکه گفتم داشت خیلی جوش میزد که بکب گفت
بکی با جوفتتونم الان بچه هامیان وکلاس شروع میشه
بله دیگه دامیان رفت سرجاش وجولیاهم رفت
خب کلاس شروع شد
(بعد از تموم شدن کلاس)
بابکی رفتم سالن غذا خوری وغذاخوردیم وتمام این مدت یاموتو بهم زل زده بود حتی با این که بهش نگاه نمیکردم میتونستم بفهمم که داره بهم زل میزنه غذام تموم شد رفتم بیرون که دامیان رودیدم اهه شت گفته بود بعد ازکلاس بیام حیاط پشتی نمیخواستم برم ولی اگه نمیرفتم بهم میگفت ترسو که اصلا خوشم نمیومد رفتم نزدیک تر وگفتم
انیا: باز چته چی میخوایی
اینو که گفتم به ساعت نگاه کرد اوه باسد بریم سرکلاس اینو به دامیان گفتم وانم گفت
دامیان: ولی من هنوز کرمم رو نریختم
بهش گفتم
انیا: از کرمای درونت کم نمیشه اگه صبر کنی کلاس تموم شه باید بریم سرکلاس
باشه ای گفت ورفتیم سر کلاس کلاسمون ریاضی بود وچند تاپسر که نمیشناختمشونم بودن ومکس برادر جولیا و یاموتو هم بودن رفتم نشستم و....
۶.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.