قلب سیاهpt24
قلب سیاهpt24
تو ماشین بودن و و داشتن همینطوری میچرخیدن که جونکوک جلو یه رستوران وایساد
_دوکبوکی؟
+تند
_باشه
جونکوک از ماشین پیاده شد و رفت داخل ، آت تو ماشین بود که گوشیش زنگ
+بفرمایید
$بیا پایین
آت یه لحظه خشکش زد و دوباره شروع به صحبت کرد
+تو کی ؟
$گفتم بیا پایین
آت همینطور که گوشی تو دستش بود از ماشین پیاده شد و دوباره گوشیو سمت گوشش گرفت
$سمت راستت یه ماشین سفیده بیا اینجا
آت به سمت ماشین سفیدی که یه خورده بالاتر پارک شده بود رفت ، وقتی رسید در ماشین باز شد و یکی آت رو به داخل کشید.
وقتی به خودش اومد یه مرد میان سال جلوش نشسته بود و شروع به صحبت کرد
$احتمالن منو میشناسی
+جئون سوک
$افرین خوبه
+چی میخوای
$حالا که خودت میخوای زودتر میریم سر اصل مطلب ، اگه میخوای سر خودت و جونکوک بلایی نیاد باید کاری که میگمو انجام بدی
+چی
$ازش فاصله بگیر
+به خاطر تو ام که شده باشه اینکارو نمیکنم
$جونکوک میدونه سرطان داری
آت بدنش یخ زد و تمام بدنش بی حس شد
+تو از کجا....
$اینش مهم نیست، مهم جونکوکه ، واقعا موندم برای چی بهش نگفتی
+خفه شو
$ازمایش های قشنگی که راجب سرطانت گرفتی دستمه , پس اگه میخوای نرسه به دست جونکوک به حرفم گوش کن
+درو باز کن
جئون سوک به راننده اشاره کرد درو باز کنه و بلافاصله آت از ماشین اومد بیرون و تا جونکوک نیومده برگشت تو ماشین خودشون، اسپری شو درآورد و چندبار ازش زد ، چند دقیقه گذشت و جونکوک برگشت
_اینارو بگیر
جونکوک پلاستیک غذا هارو داد به آت داد و بعد شروع به حرکت کردن.
تو ماشین بودن و و داشتن همینطوری میچرخیدن که جونکوک جلو یه رستوران وایساد
_دوکبوکی؟
+تند
_باشه
جونکوک از ماشین پیاده شد و رفت داخل ، آت تو ماشین بود که گوشیش زنگ
+بفرمایید
$بیا پایین
آت یه لحظه خشکش زد و دوباره شروع به صحبت کرد
+تو کی ؟
$گفتم بیا پایین
آت همینطور که گوشی تو دستش بود از ماشین پیاده شد و دوباره گوشیو سمت گوشش گرفت
$سمت راستت یه ماشین سفیده بیا اینجا
آت به سمت ماشین سفیدی که یه خورده بالاتر پارک شده بود رفت ، وقتی رسید در ماشین باز شد و یکی آت رو به داخل کشید.
وقتی به خودش اومد یه مرد میان سال جلوش نشسته بود و شروع به صحبت کرد
$احتمالن منو میشناسی
+جئون سوک
$افرین خوبه
+چی میخوای
$حالا که خودت میخوای زودتر میریم سر اصل مطلب ، اگه میخوای سر خودت و جونکوک بلایی نیاد باید کاری که میگمو انجام بدی
+چی
$ازش فاصله بگیر
+به خاطر تو ام که شده باشه اینکارو نمیکنم
$جونکوک میدونه سرطان داری
آت بدنش یخ زد و تمام بدنش بی حس شد
+تو از کجا....
$اینش مهم نیست، مهم جونکوکه ، واقعا موندم برای چی بهش نگفتی
+خفه شو
$ازمایش های قشنگی که راجب سرطانت گرفتی دستمه , پس اگه میخوای نرسه به دست جونکوک به حرفم گوش کن
+درو باز کن
جئون سوک به راننده اشاره کرد درو باز کنه و بلافاصله آت از ماشین اومد بیرون و تا جونکوک نیومده برگشت تو ماشین خودشون، اسپری شو درآورد و چندبار ازش زد ، چند دقیقه گذشت و جونکوک برگشت
_اینارو بگیر
جونکوک پلاستیک غذا هارو داد به آت داد و بعد شروع به حرکت کردن.
۵.۳k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.