پارت دوازدهم دوست دخترم باش😍
پارت دوازدهم دوست دخترم باش😍
فلش بک رزی
یک دفعه تهیونگ روی تخت نشست و دور دستامو گرفت و بهم گفت
#اصلا نگران نباشید میگیم این شایعه غلطه و ما هیچی نمیدونم اوکی
اما یک دفعه منو سریع تو بغلش گرفت.نمیدونستم چیکار کنم و ضربان قلبم روی ۱۰۰۰ میزد فقط بدنم خشک شده بود و قدرت تکلمم رو از دست داده بودم.
ناگهان از روی تخت بلند شد و با دیدن قیافه ی بهت زده ی من رو به دکتر کرد و گفت
#من در واقع دوست دختر دارم و قصد دارم به بیگ هیت اعلام بکنم ولی خواهش میکنم تا وقتی چیزی نشده به هیچکس هیچی نگید من بهتون اعتماد دارم
دکتر:تهیونگ پسرم باورم نمیشه مبارک باشه
#مرسی دکتر
و همچنان من که هیچی از حرفاشون نمیفهمیدم و تو اون بغل بودم که ناگهان دکتر با حرکتی من و به خودم آورد.
دکتر:کجایی دخترم تهیونگ بخاطر تو گفت بیام مشکلی پیش اومده؟
#خب در واقع....
دکتر:بزار خودش بگه
من نمی تونستم حرف بزنم چون استرس داشتم.استرس اون بغل منو به خودش کشوند بود که با حرف تهیونگ به خودم آمدم
#دکتر رزی حواسش نبود داشتیم باهم راه می رفتیم خورد زمین و پاش از اون موقع درد میکنه
دکتر:خیله خوب دراز بکش تا ببینم چه خبره.
با حرف دکتر دراز کشیدم و پاهام رو دراز کردم
دکتر دستش رو روی پاهام کشید و گفت
دکتر:از این ناحیه مچ یکم در رفته باید جا بندازمش
با این حرف دکتر همه چی یادم رفت و سریع مثل برق زده ها بلند شدم و گفتم
+چیییی...چیییی من نمیتونم درد داره
دکتر:میخوای پات همیشه بدون حرکت بمونه؟؟
+نهه ولیی
دکتر : ولی ندا ه باید پاتو جا بندازم
با این حرفش دراز کشیدم و چشمام رو بستم
+دکتر سریع باشین من میترسم
دکتر:تهیونگ بیا بالا سرش حواسش رو پرت کن تا من کارم رو انجام بدم.
#چییی چییی.....خیلی خب باشه.
تهیونگ اومد بالا سرم و روی تخت نشست
دیگه نمیتونستم خودم کنترل کنم و ضربان قلبم دوباره رفت رو ۱۰۰۰.
ناگهان تهیونگ سرشو آورد جلوتر و کرد لای موهام
#آروم باش چیزه خاصی نیست سریع خوب میشه نگران نباش
تعداد نفساشو روی گردنم احساس میکردم و داشتم دیوونه میشدم که سرسو آورد بالا و لپم رو بوس کرد و من اونجا تا حدودی از حال رفتم که با حرف دکتر هنوز سرجام نیومدم
دکتر:خب دخترم تموم شد
منکه هنوز تو فکر اون بوسه بودم
دکتر:دخترم کجایی میگم تموم شد
#چرا داری به من نگاه میکنی دکتر میگه تموم شد و پات جا افتاد😁
+ چییی چیی واقعا.
روی همون تخت بلند شدم دیگه آره واقعا پام خوب شده واسه همین سریع س وع کردم به بپر بپر کردن روی تخت
+اخجووون پام خوب شدد
دکتر:البته اگه تهیونگ حواستو پرت نمیکرد الان بجای خوشحالی باید گریه میکردی😂😂
با این حرف دکتر یاد چند لحظه پیش افتادم و قیافم از خجالت سرخ شد
پایان پارت دوازدهم
لایک و فالو یادتون نره
فلش بک رزی
یک دفعه تهیونگ روی تخت نشست و دور دستامو گرفت و بهم گفت
#اصلا نگران نباشید میگیم این شایعه غلطه و ما هیچی نمیدونم اوکی
اما یک دفعه منو سریع تو بغلش گرفت.نمیدونستم چیکار کنم و ضربان قلبم روی ۱۰۰۰ میزد فقط بدنم خشک شده بود و قدرت تکلمم رو از دست داده بودم.
ناگهان از روی تخت بلند شد و با دیدن قیافه ی بهت زده ی من رو به دکتر کرد و گفت
#من در واقع دوست دختر دارم و قصد دارم به بیگ هیت اعلام بکنم ولی خواهش میکنم تا وقتی چیزی نشده به هیچکس هیچی نگید من بهتون اعتماد دارم
دکتر:تهیونگ پسرم باورم نمیشه مبارک باشه
#مرسی دکتر
و همچنان من که هیچی از حرفاشون نمیفهمیدم و تو اون بغل بودم که ناگهان دکتر با حرکتی من و به خودم آورد.
دکتر:کجایی دخترم تهیونگ بخاطر تو گفت بیام مشکلی پیش اومده؟
#خب در واقع....
دکتر:بزار خودش بگه
من نمی تونستم حرف بزنم چون استرس داشتم.استرس اون بغل منو به خودش کشوند بود که با حرف تهیونگ به خودم آمدم
#دکتر رزی حواسش نبود داشتیم باهم راه می رفتیم خورد زمین و پاش از اون موقع درد میکنه
دکتر:خیله خوب دراز بکش تا ببینم چه خبره.
با حرف دکتر دراز کشیدم و پاهام رو دراز کردم
دکتر دستش رو روی پاهام کشید و گفت
دکتر:از این ناحیه مچ یکم در رفته باید جا بندازمش
با این حرف دکتر همه چی یادم رفت و سریع مثل برق زده ها بلند شدم و گفتم
+چیییی...چیییی من نمیتونم درد داره
دکتر:میخوای پات همیشه بدون حرکت بمونه؟؟
+نهه ولیی
دکتر : ولی ندا ه باید پاتو جا بندازم
با این حرفش دراز کشیدم و چشمام رو بستم
+دکتر سریع باشین من میترسم
دکتر:تهیونگ بیا بالا سرش حواسش رو پرت کن تا من کارم رو انجام بدم.
#چییی چییی.....خیلی خب باشه.
تهیونگ اومد بالا سرم و روی تخت نشست
دیگه نمیتونستم خودم کنترل کنم و ضربان قلبم دوباره رفت رو ۱۰۰۰.
ناگهان تهیونگ سرشو آورد جلوتر و کرد لای موهام
#آروم باش چیزه خاصی نیست سریع خوب میشه نگران نباش
تعداد نفساشو روی گردنم احساس میکردم و داشتم دیوونه میشدم که سرسو آورد بالا و لپم رو بوس کرد و من اونجا تا حدودی از حال رفتم که با حرف دکتر هنوز سرجام نیومدم
دکتر:خب دخترم تموم شد
منکه هنوز تو فکر اون بوسه بودم
دکتر:دخترم کجایی میگم تموم شد
#چرا داری به من نگاه میکنی دکتر میگه تموم شد و پات جا افتاد😁
+ چییی چیی واقعا.
روی همون تخت بلند شدم دیگه آره واقعا پام خوب شده واسه همین سریع س وع کردم به بپر بپر کردن روی تخت
+اخجووون پام خوب شدد
دکتر:البته اگه تهیونگ حواستو پرت نمیکرد الان بجای خوشحالی باید گریه میکردی😂😂
با این حرف دکتر یاد چند لحظه پیش افتادم و قیافم از خجالت سرخ شد
پایان پارت دوازدهم
لایک و فالو یادتون نره
۴.۳k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.