ببین دختره ی جن ده نمیخوام دیگه ریخت نحستو ببینم فهمیدی

ببین دختره ی جن.. ده نمیخوام دیگه ریخت نحستو ببینم فهمیدی یا نه؟
شقایق: وا چرا عشقم مگه چیکار کردم
ارسلان: به من نگو عشقممممممم من رل دارم دس از سر من بردار
شقایق: چ.. چی؟ رل داری!؟
ارسلان: آره دارم مشکل داری؟
شقایق: آره دارم
ارسلان: برو مشکلتو حل کن
ببین دیگه دورو ور من پیدات نشه وگرنه برات بد میشه ولش کردم اونم رفت رفتم خونه رسیدم زنگ و زدم دیانا اومد دم در
دیانا: به به آقا ارسلان تشریف آوردن
ارسلان: غذا داریم؟
دیانا: آقا بیرون بودن بعد ما باید بهش غذا بدیم خب بیرون یه چیزی میخوردی
ارسلان: خب نخوردم حالا چیزی داریم؟
دیانا: شانس آوردی من انقد آدم مهربونیم که غذا پختم
ارسلان: عه جان من؟ تا من دست و صورتمو میشورم سفره رو بچین
دیانا: بچه پرو رفتم که غذا رو بیارم که یهو.......



#اردیا
#رمان
#اکیپ_سلاطین
#نیکامیر
دیدگاه ها (۱۱)

چی نه بابا ارسلان.... من.... نه بابا زر میزنه حالا بیخی هو ی...

دیانا: بس نمیکنم برو کنار ارسلان:وای بس میکنییی اصن بیا برو ...

رمان بغلی من پارت ۶۲ارسلان: رفتم به یکی از کافه های نزدیک شر...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

خب اومدم پارت بدم ولی قبلش یکم میحرفم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط