دیانا: بس نمیکنم برو کنار
دیانا: بس نمیکنم برو کنار
ارسلان:وای بس میکنییی اصن بیا برو
دیانا: آشغال
ارسلان: خودتییی
دیانا: رفتم تو پیش هستی نشستم خب چه خبر هستی
هستی: سلامتی بابا اصن انقد درگیر مامانم بودم که نگو
راستی میگم ارسلان رل داره؟؟
دیانا: چطور؟!؟
هستی: آخه ازش خوشم اومده
دیانا: خب من بهش میگم تو برو تو اتاق تا بهش بگم بیاد
هستی: وایی مرسی
دیانا: ارسلان
ارسلان: جونم
دیانا: جونمو مرض برو تو اتاق من هستی کارت داره
ارسلان: چیکارم داره؟
دیانا: نمیدونم خب برو ببین چیکارت داره
ارسلان: وات رفتم تو اتاق دیدم هستی نشسته رو. تخت
ارسلان: بله کارم داشتی؟
هستی: امممم میخواستم بگم من ازت خوشم اومده
ارسلان: خب که چی؟
هستی: خب میخواستم ببینمـ.....
ارسلان: بیین من دیانا رو دوس دارم و هیچ علاقه ای به تو ندارم پس بای
هستی: وایس..... رفتم پایین گفتم دیانا من دیگه میرم قربونت
دیانا: عه کجا چیشد بهش گفتی؟؟
هستی: اره گفتم ولی اون گفت که تو رو دوست داره و هیچ علاقه ای به من نداره
دیانا: هاااااااا......
#رمان
#اردیا
#نیکامیر
#اکیپ_سلاطین
ارسلان:وای بس میکنییی اصن بیا برو
دیانا: آشغال
ارسلان: خودتییی
دیانا: رفتم تو پیش هستی نشستم خب چه خبر هستی
هستی: سلامتی بابا اصن انقد درگیر مامانم بودم که نگو
راستی میگم ارسلان رل داره؟؟
دیانا: چطور؟!؟
هستی: آخه ازش خوشم اومده
دیانا: خب من بهش میگم تو برو تو اتاق تا بهش بگم بیاد
هستی: وایی مرسی
دیانا: ارسلان
ارسلان: جونم
دیانا: جونمو مرض برو تو اتاق من هستی کارت داره
ارسلان: چیکارم داره؟
دیانا: نمیدونم خب برو ببین چیکارت داره
ارسلان: وات رفتم تو اتاق دیدم هستی نشسته رو. تخت
ارسلان: بله کارم داشتی؟
هستی: امممم میخواستم بگم من ازت خوشم اومده
ارسلان: خب که چی؟
هستی: خب میخواستم ببینمـ.....
ارسلان: بیین من دیانا رو دوس دارم و هیچ علاقه ای به تو ندارم پس بای
هستی: وایس..... رفتم پایین گفتم دیانا من دیگه میرم قربونت
دیانا: عه کجا چیشد بهش گفتی؟؟
هستی: اره گفتم ولی اون گفت که تو رو دوست داره و هیچ علاقه ای به من نداره
دیانا: هاااااااا......
#رمان
#اردیا
#نیکامیر
#اکیپ_سلاطین
۹.۹k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.