عشق دست نیافتنی. p23
عشق دست نیافتنی. p23
نامجون در رو باز کردم و رفتم داخل خونه، ذفتم روی مبل نشستم و سرمو به مبل چسبوندم و کنترل رو برداشتم و یه نگاهی به اخبار کردم، تصویر تهیونگ رو داشت نشون میداد که داشت باهاش مصاحبه میشد
مجری: خب اقای کیم تهیونگ کسی توی زندگیتون هست که دوسش داشته باشید
تهیونگ: بله هست، شاید الانم داره منو نگاه میکنه
مجری: اووو چه خوب ایشون که میگید شخص معروفین
تهیونگ: بله از برند لباساش خرید میکنیدخیلی تم معروفه برندشون شرکتATV
مجری: او پس چه خوب میتونید اسمش رو بگید
تهیونگ: بله، کیم ا. ت
یه لحظه خشکم زد که تهیونگ چرا هنوزم دست از سرم بر نمیداره، چرا داره خودشو تو دردسر میندازه که یهو گوشیم زنگ خورد، شماره ناشناس بود جواب دادم
ا. ت: الو بفرمایید
پ/ا. ت: سلام دخترم، منم پدرت خوبی
ا. ت: بابا.... براچی زنگ زدی کارتو بگو چکارم داری
پ/ا. ت: ا. ت...... ا. ت مادرت (گریه)
بابام داشت پشت تلفن گریه میکردم و هی میگفت مامانت خیلی ترسیدم
ا. ت: چ.... چی شده بابا، مامانن چی شد ها، چرا چیزی نمیگی
پ/ا. ت: مادرت گفت بهت بگم خیلی دوست دارم(گریه)
ا. ت: بابا چی شده چرا گریه میکنی حرف بزن توروخدا مامان چی شده چرا چیزی نمیگی(گریه)
نامجون: چی شده ا. ت، چرا گریه میکنی
ا. ت: نامجون بابام جوابمو نمیده هی میگه مامانت نامجون میترسم (گریه)
نامجون گوشی رو ازم گرفت و با بابام حرف زد دیدم نامجون چیزی نمیگه و داره گریه میکنه و سرجاش خشکش زده بود، جیغ زدم
ا. ت: چی شده گرا جوابمو نمیدین بابا، نامجون چی گفت توروخدا بگو نامجون
نامجون: ا. ت، مامانت، مامانت مرد
ا. ت: جییییییییییغ چی داری میگی، گوشیو بده مامانم بابا گوشیو بده مامانم لطفبا بابا(گریه و داد)
نامجون: میرم وسایلاتو جمع کنیم بریم سئول
ا. ت: ماماااااان، مامااانم نامجون مامانم (گریه و جیغ داد)
ویو نامجون: ا. ت داشت گریه میکردو منم که نمیتونستم تحمل کنم اینجوری ببینمش رفتم بغلش کردم و سرشو رو سینم گذاشتم و گریه میکرد و با مشت میزد به من و منم همراهش گریه میکردم و همش گریه نیکرد سریع یه بلیط پرواز شخصی برای سئول گرفتم و رفتم وسایل های ا ت رو جمع کردم و رفتیم فرودگاه، سوار هواپیما شدیم
فلش بک موقعی که رسیدن سئول:
ا. ت زد زیر گریه با صدای بلند، رسیدیم دم خونه ا. ت و شروع کرد بهگریه کردن و جیغ زد و صدا کردن مامانش
ا. ت: مامان کجایییی مامااااااااان کجاااااایی کجا رفتی بدون من مامان( گریه و جیغ)
پ/ا. ت: منو ببخش دخترم (گریه)
مراسم خاکسپاری:
ویو ا. ت:
نمیتونسم ببینم دیگه مامانم پیشم نیست نشستم بالای قبرش گریه کردم و جیغ و داد کردم ولی مامانم پانمیشد سرمو گذاشتم رو قبرش و بغلش کردم و گریه کردم
ا. ت: مامان قشنگم چرا تنهام گذاشتی مامان مهربونم(گریه)
«پایان فصل اول»
نامجون در رو باز کردم و رفتم داخل خونه، ذفتم روی مبل نشستم و سرمو به مبل چسبوندم و کنترل رو برداشتم و یه نگاهی به اخبار کردم، تصویر تهیونگ رو داشت نشون میداد که داشت باهاش مصاحبه میشد
مجری: خب اقای کیم تهیونگ کسی توی زندگیتون هست که دوسش داشته باشید
تهیونگ: بله هست، شاید الانم داره منو نگاه میکنه
مجری: اووو چه خوب ایشون که میگید شخص معروفین
تهیونگ: بله از برند لباساش خرید میکنیدخیلی تم معروفه برندشون شرکتATV
مجری: او پس چه خوب میتونید اسمش رو بگید
تهیونگ: بله، کیم ا. ت
یه لحظه خشکم زد که تهیونگ چرا هنوزم دست از سرم بر نمیداره، چرا داره خودشو تو دردسر میندازه که یهو گوشیم زنگ خورد، شماره ناشناس بود جواب دادم
ا. ت: الو بفرمایید
پ/ا. ت: سلام دخترم، منم پدرت خوبی
ا. ت: بابا.... براچی زنگ زدی کارتو بگو چکارم داری
پ/ا. ت: ا. ت...... ا. ت مادرت (گریه)
بابام داشت پشت تلفن گریه میکردم و هی میگفت مامانت خیلی ترسیدم
ا. ت: چ.... چی شده بابا، مامانن چی شد ها، چرا چیزی نمیگی
پ/ا. ت: مادرت گفت بهت بگم خیلی دوست دارم(گریه)
ا. ت: بابا چی شده چرا گریه میکنی حرف بزن توروخدا مامان چی شده چرا چیزی نمیگی(گریه)
نامجون: چی شده ا. ت، چرا گریه میکنی
ا. ت: نامجون بابام جوابمو نمیده هی میگه مامانت نامجون میترسم (گریه)
نامجون گوشی رو ازم گرفت و با بابام حرف زد دیدم نامجون چیزی نمیگه و داره گریه میکنه و سرجاش خشکش زده بود، جیغ زدم
ا. ت: چی شده گرا جوابمو نمیدین بابا، نامجون چی گفت توروخدا بگو نامجون
نامجون: ا. ت، مامانت، مامانت مرد
ا. ت: جییییییییییغ چی داری میگی، گوشیو بده مامانم بابا گوشیو بده مامانم لطفبا بابا(گریه و داد)
نامجون: میرم وسایلاتو جمع کنیم بریم سئول
ا. ت: ماماااااان، مامااانم نامجون مامانم (گریه و جیغ داد)
ویو نامجون: ا. ت داشت گریه میکردو منم که نمیتونستم تحمل کنم اینجوری ببینمش رفتم بغلش کردم و سرشو رو سینم گذاشتم و گریه میکرد و با مشت میزد به من و منم همراهش گریه میکردم و همش گریه نیکرد سریع یه بلیط پرواز شخصی برای سئول گرفتم و رفتم وسایل های ا ت رو جمع کردم و رفتیم فرودگاه، سوار هواپیما شدیم
فلش بک موقعی که رسیدن سئول:
ا. ت زد زیر گریه با صدای بلند، رسیدیم دم خونه ا. ت و شروع کرد بهگریه کردن و جیغ زد و صدا کردن مامانش
ا. ت: مامان کجایییی مامااااااااان کجاااااایی کجا رفتی بدون من مامان( گریه و جیغ)
پ/ا. ت: منو ببخش دخترم (گریه)
مراسم خاکسپاری:
ویو ا. ت:
نمیتونسم ببینم دیگه مامانم پیشم نیست نشستم بالای قبرش گریه کردم و جیغ و داد کردم ولی مامانم پانمیشد سرمو گذاشتم رو قبرش و بغلش کردم و گریه کردم
ا. ت: مامان قشنگم چرا تنهام گذاشتی مامان مهربونم(گریه)
«پایان فصل اول»
۲۰۴.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.