partend
#partend
+کوک نگاش کن بچم میخواد سعی کنه وایسه
_جدی؟ دخملم میخواد راه بره؟
هانول سرشو بالا پایین کرد
_میام میخورمتا
هانول کپ کرده به هانا نگاه کرد
+چیشد؟
هانول تازگیا همش زبون درازی میکرد حالا هم همونکارو کرد
_به بابا زبون درازی میکنی؟
کوک فقط یدونه شلوارک پاش کرد و اومد رو تخت هانول رو گرفت تو بغلش و قلقلکش داد هانا هم میخندید صدا خنده و جیغ هانول کله اتاق رو پر کرده بود کوک هانول رو ول کرد که هانول لپ کوک رو گرفت کشید چون ناخوناش بلند بود کوک دردش گرفت
_آخ صورت بابا رو کندی که
کوک لپ هانول رو بوسید و بلند شد نشوندش به هانا نگاه کرد
_عه داشت یادم میرفت
کوک بلند شد رفت سمت کمد ساکشو باز کرد جعبه مشکی رنگی رو برداشت و سمت هانا رفت و جلوش رو تخت نشست هانول چهار دست و پا سمت کوک رفت و دستشو رو پاش گذاشت و به جعبه تو دست کوک نگاه کرد کوک در جعبه رو باز کرد توش یه دستبند خوشگل بود دورش مرواریدی بود و پلاکش ماه
_اینو دیدم یادت تو افتادم گفتم واست بخرمش
+این خیلی قشنگه کوک
_قشنگ تر از تو نیست
هانا کوک رو بغل کرد و گونشو بوسید که صدایه اعتراض هانول بلند شد از هم جدا شدن
+حسودی کردی؟
هانول با لب و لوچه آویزون به دستبند هانا نگاه کرد مثل اینکه از دستبند مامانش خیلی خوشش اومده بود
_اووو پس دخترم دستبند میخواد
+مال دخترم که قشنگ تره تازه شبیه باباشم هست
_یعنی چی شبیه منه
+یعنی شبیه خرگوشی
_قبل رفتنم که اینو نمیگفتی
+زشته جلو بچه
هانول خنده ای کرد هانا لبخندی زد و دستبند و دور دستش بست
+قراره خیلی چیزه با ارزشی واسم باشه
_ولی چیزه با ارزشی که بهم دادی این پرنسس کوچولوعه مگه نه پرنسس بابا
هانول چهاردست و پا رفت و رو تخت خوابید سرشو کرد تو بالشت
_مثلا میخواستم امشب دو نفره باشیم
+چیکار داره بچم پس بچه آوردیم واسه چی مگه نه مامانی
هانا هم رفت کنار هانول دراز کشید
+بیا دیگه
کوک هم رفت و سمت چپ هانول خوابید هانول سرشو سمت کوک چرخوند دستشو سمت صورت کوک برد لب زد
`پا...پا
+کوک شنیدی بهت گفت بابا
درسته این اولین کلمه ای بود که از زبون دخترکشون میشنید و براشون شیرین بود مخصوصا واسه کوک
_بابا قربونت بره یه بار دیگه بگو زود باش یه بار دیگه
`پ پ پا...پا
+کوک نگاش کن بچم میخواد سعی کنه وایسه
_جدی؟ دخملم میخواد راه بره؟
هانول سرشو بالا پایین کرد
_میام میخورمتا
هانول کپ کرده به هانا نگاه کرد
+چیشد؟
هانول تازگیا همش زبون درازی میکرد حالا هم همونکارو کرد
_به بابا زبون درازی میکنی؟
کوک فقط یدونه شلوارک پاش کرد و اومد رو تخت هانول رو گرفت تو بغلش و قلقلکش داد هانا هم میخندید صدا خنده و جیغ هانول کله اتاق رو پر کرده بود کوک هانول رو ول کرد که هانول لپ کوک رو گرفت کشید چون ناخوناش بلند بود کوک دردش گرفت
_آخ صورت بابا رو کندی که
کوک لپ هانول رو بوسید و بلند شد نشوندش به هانا نگاه کرد
_عه داشت یادم میرفت
کوک بلند شد رفت سمت کمد ساکشو باز کرد جعبه مشکی رنگی رو برداشت و سمت هانا رفت و جلوش رو تخت نشست هانول چهار دست و پا سمت کوک رفت و دستشو رو پاش گذاشت و به جعبه تو دست کوک نگاه کرد کوک در جعبه رو باز کرد توش یه دستبند خوشگل بود دورش مرواریدی بود و پلاکش ماه
_اینو دیدم یادت تو افتادم گفتم واست بخرمش
+این خیلی قشنگه کوک
_قشنگ تر از تو نیست
هانا کوک رو بغل کرد و گونشو بوسید که صدایه اعتراض هانول بلند شد از هم جدا شدن
+حسودی کردی؟
هانول با لب و لوچه آویزون به دستبند هانا نگاه کرد مثل اینکه از دستبند مامانش خیلی خوشش اومده بود
_اووو پس دخترم دستبند میخواد
+مال دخترم که قشنگ تره تازه شبیه باباشم هست
_یعنی چی شبیه منه
+یعنی شبیه خرگوشی
_قبل رفتنم که اینو نمیگفتی
+زشته جلو بچه
هانول خنده ای کرد هانا لبخندی زد و دستبند و دور دستش بست
+قراره خیلی چیزه با ارزشی واسم باشه
_ولی چیزه با ارزشی که بهم دادی این پرنسس کوچولوعه مگه نه پرنسس بابا
هانول چهاردست و پا رفت و رو تخت خوابید سرشو کرد تو بالشت
_مثلا میخواستم امشب دو نفره باشیم
+چیکار داره بچم پس بچه آوردیم واسه چی مگه نه مامانی
هانا هم رفت کنار هانول دراز کشید
+بیا دیگه
کوک هم رفت و سمت چپ هانول خوابید هانول سرشو سمت کوک چرخوند دستشو سمت صورت کوک برد لب زد
`پا...پا
+کوک شنیدی بهت گفت بابا
درسته این اولین کلمه ای بود که از زبون دخترکشون میشنید و براشون شیرین بود مخصوصا واسه کوک
_بابا قربونت بره یه بار دیگه بگو زود باش یه بار دیگه
`پ پ پا...پا
۱۲.۸k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.