حس شیرین عشق
حس شیرین عشق
Part:9
آیلا:وای دلم برا جیمین تنگ شدد
کوک:جیمین؟هه
آیلا:چیهه بتوچه اصنن
هه جی:ممنون که رسوندیم
کوک:خاهش میکنم شب بخیر
هه جی:شب بخیر
هه جی:شب بخیر خر کوچولو
آیلا:شب بخیر ک*خل کوچولو*مست*
هه جی:🥸
ویو هه جی
رفتم پیش در اتاق با کلید بازش کردم یهو دیدم داد تهیونگ از ی جا داره میاد دیدم داره از دروازه میاد رفتم پیشش که رفیقش گفت
جین:فک کنم شما همونی باشی که تهیونگ سینگلمون رو عاشق کردی
هه جی:*خنده*
تهیونگ:بیبی بیا ی شب رویایی بسازیم
هه جی:ساکت شوو
جین:بهتره من برم جلو سینگل از این حرفا نزنین پدصگا*خنده* خدافظ
هه جی:خدافظ
تهیونگ:بریم بخابیمم
هه جی:بریم بریم
ویو کوک
خدایا اینو نگا تا الان بیدار بود الان خابه ماشینو تو پارکینگ حیاط پارک کردم و رفتم آیلا رو بیدار کنم
کوک:آیلا؟آیلی؟کوچولو؟
کوک:آیلاااااااااااااااا*دادددد*
راوی:آیلا با این دادی که کوک زد مورد شوک قرار گرفت و ب کوک سیلی زد*جررر*
کوک:خدایا از دست پدر مادرم سیلی نخوردم از دست این کوچولو سیلی خوردم*کرم خودت بود پسرم*
آیلا:هه جی کووو؟
کوک:خودش گفت میخاد بره خونه تهیونگ
آیلا:اون خیلی اسکله الان معلوم نیست تهیونگ باهاش چه کارا که نمیکنه
کوک:تهیونگ کاری نمیکنه
آیلا:آره اون کاری نمیکنه ولی هه جی رو میک..
کوک:چرا انقدر بد دهنی تو؟
آیلا:دیگه این مشکل منه بتو ربطی نداره
کوک:بلند شو از اینجا
آیلا:حال ندارم بغلم کن
راوی:کوک آیلا رو براید استایل بغل کردو تا اتاقشون برد و از اتاق بیرون اومد تا آیلا لباسش رو عوض کنه
آیلا:عوض کردم بیا تو
کوک:زیر پتو چیکار میکنی
*کوک داره کتشو با پیراهنی که زیرش پوشیده بود رو در میاره و حرف میزنه*
آیلا:خب الان میام بال...
آیلا:جیغ* چرا لباس تنت نیست ب من میگی بیا بالاااااا
کوک:توعم بدت نمیاد دوساعته داری نگام میکنی*خنده*
آیلا:نخند پدصگ من فقط تو شوک موندم
کوک:واقعا؟تو گفتی ماعم باور کردیم*خنده*
آیلا:میخای باور کن میخای باور نکن من برام مهم نی الانم میخام بخابم
راوی:جونگکوک ی شورتک پوشید و با بدن لخت رو تخت دراز کشید
خب خب لایک یادتونننن نرهههههههههههههههههههه
😂🚺
Part:9
آیلا:وای دلم برا جیمین تنگ شدد
کوک:جیمین؟هه
آیلا:چیهه بتوچه اصنن
هه جی:ممنون که رسوندیم
کوک:خاهش میکنم شب بخیر
هه جی:شب بخیر
هه جی:شب بخیر خر کوچولو
آیلا:شب بخیر ک*خل کوچولو*مست*
هه جی:🥸
ویو هه جی
رفتم پیش در اتاق با کلید بازش کردم یهو دیدم داد تهیونگ از ی جا داره میاد دیدم داره از دروازه میاد رفتم پیشش که رفیقش گفت
جین:فک کنم شما همونی باشی که تهیونگ سینگلمون رو عاشق کردی
هه جی:*خنده*
تهیونگ:بیبی بیا ی شب رویایی بسازیم
هه جی:ساکت شوو
جین:بهتره من برم جلو سینگل از این حرفا نزنین پدصگا*خنده* خدافظ
هه جی:خدافظ
تهیونگ:بریم بخابیمم
هه جی:بریم بریم
ویو کوک
خدایا اینو نگا تا الان بیدار بود الان خابه ماشینو تو پارکینگ حیاط پارک کردم و رفتم آیلا رو بیدار کنم
کوک:آیلا؟آیلی؟کوچولو؟
کوک:آیلاااااااااااااااا*دادددد*
راوی:آیلا با این دادی که کوک زد مورد شوک قرار گرفت و ب کوک سیلی زد*جررر*
کوک:خدایا از دست پدر مادرم سیلی نخوردم از دست این کوچولو سیلی خوردم*کرم خودت بود پسرم*
آیلا:هه جی کووو؟
کوک:خودش گفت میخاد بره خونه تهیونگ
آیلا:اون خیلی اسکله الان معلوم نیست تهیونگ باهاش چه کارا که نمیکنه
کوک:تهیونگ کاری نمیکنه
آیلا:آره اون کاری نمیکنه ولی هه جی رو میک..
کوک:چرا انقدر بد دهنی تو؟
آیلا:دیگه این مشکل منه بتو ربطی نداره
کوک:بلند شو از اینجا
آیلا:حال ندارم بغلم کن
راوی:کوک آیلا رو براید استایل بغل کردو تا اتاقشون برد و از اتاق بیرون اومد تا آیلا لباسش رو عوض کنه
آیلا:عوض کردم بیا تو
کوک:زیر پتو چیکار میکنی
*کوک داره کتشو با پیراهنی که زیرش پوشیده بود رو در میاره و حرف میزنه*
آیلا:خب الان میام بال...
آیلا:جیغ* چرا لباس تنت نیست ب من میگی بیا بالاااااا
کوک:توعم بدت نمیاد دوساعته داری نگام میکنی*خنده*
آیلا:نخند پدصگ من فقط تو شوک موندم
کوک:واقعا؟تو گفتی ماعم باور کردیم*خنده*
آیلا:میخای باور کن میخای باور نکن من برام مهم نی الانم میخام بخابم
راوی:جونگکوک ی شورتک پوشید و با بدن لخت رو تخت دراز کشید
خب خب لایک یادتونننن نرهههههههههههههههههههه
😂🚺
۴.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.