حس شیرین عشق
حس شیرین عشق
Part:8
ویو آیلا
سریع از بغل کوک اومدم بیرون و رفتم سمت هه جی که داشتم باهاش صحبت میکردم میخندیدیم که یهو سوجین رو دیدم اوفف الان باید جلوی این اعدای دوست دختر جونگکوکو در بیارم ایش اهههههه
ولی بیخیال جونگکوک شدمو داشتم با هه جی حرف میزدم که یهو سوجین اومد و با عشوه گفت
سوجین:کوکی دلم برات تنگ شده بود*عشوه*
کوک:اع چه جالب حسمون ی طرفست*پوکر*
ویو آیلا
تا کوک اینو گفت یکدفعه شرابی که داشتم میخوردمو همرو ریختم رو لباس سفید سوجین یهو دیدم داره از حرص قرمز میشه سریع گفتم
آیلا:وای عزیزم ببخشیددد*داره از خنده میمیره*
سوجین:خفه شوو
آیلا:وای عزیزم دارم میگم ببخشید
آیلا در گوش هه جی:دارم از خنده پاره میشم
هه جی:الان چی خنده داره اسکل*پوکر*
کوک:هوی تو چته؟چرا الکی میخندی؟
تهیونگ:فک کنم با ی روانی رل زدی و دیر متوجه شدی مستر جئون
کوک:تو یکی خفه
تهیونگ:برو بابا
هه جی:آیلا من..من میترسم اون اومد*نگران*
راوی:آیلا دستشو تهدید آمیز جلوی صورت تهیونگ گذاشت و گفت
آیلا:تو خیلی ک*خلی
تهیونگ:😐؟
کوک:آیلا بسه
سوجین:بیا اینم دوست دختری که بهش مینازی
آیلا:از توی هرزه بهترم که هرشب زیر یکی دیگه هستی*مست*
کوک:دیگه بریم خونه
آیلا:یسسس
راوی:آیلا دست هه جی و گرفت و همراه کوک رفت سوار ماشین شد تهیونگ فقط داشت ب جای خالی هه جی نگاه میکرد داشت دیوونه میشد که معشوقه اش امشب نمیتونست تو بغلش بخابه واسه همین رفت یعالمه الکل خورد که یهو جین*رفیق کوک و ته ته*
اومد جلوی تهیونگ وایساد و گفت
جین:چته مرد چرا انقدر تو خودتی؟
تهیونگ:عشقم رفته*مست*
جین:هوففففففففف خدایااااا عاشق شدی؟
تهیونگ:آره*خنده و مست*
جین:بیا ببرمت خونتون
راوی:جین بزور تهیونگ رو بغل کرد و تو ماشین گذاشت و حرکت کرد سمت خونه تهیونگ
ویو هه جی
داشتیم میرفتیم خونه کوک که یهو گفتم
هه جی:نهههههههه*جیغ*
یهو کوک ترمز زد گفت
کوک:چی شدددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هه جی:من میرم خونه تهیونگ
کوک:اوف خب مث آدم بگو ترسیدم
هه جی:ببخشید
کوک:مهم نی
آیلا:وای هه جی یعنی مادرتو...
کوک:هوی درست صحبت کن
آیلا:بتوچه قرمساق
هه جی:جررر*خندههه*
کوک:خدایا نجاتم بده
خدا:خودت انتخاب کردی ب من چه
کوک:*پوکر*
خب خب بعد مدت ها پارت گذاشتم خب حمایت کنیننننااااااا بوس بهتون❤🍷
Part:8
ویو آیلا
سریع از بغل کوک اومدم بیرون و رفتم سمت هه جی که داشتم باهاش صحبت میکردم میخندیدیم که یهو سوجین رو دیدم اوفف الان باید جلوی این اعدای دوست دختر جونگکوکو در بیارم ایش اهههههه
ولی بیخیال جونگکوک شدمو داشتم با هه جی حرف میزدم که یهو سوجین اومد و با عشوه گفت
سوجین:کوکی دلم برات تنگ شده بود*عشوه*
کوک:اع چه جالب حسمون ی طرفست*پوکر*
ویو آیلا
تا کوک اینو گفت یکدفعه شرابی که داشتم میخوردمو همرو ریختم رو لباس سفید سوجین یهو دیدم داره از حرص قرمز میشه سریع گفتم
آیلا:وای عزیزم ببخشیددد*داره از خنده میمیره*
سوجین:خفه شوو
آیلا:وای عزیزم دارم میگم ببخشید
آیلا در گوش هه جی:دارم از خنده پاره میشم
هه جی:الان چی خنده داره اسکل*پوکر*
کوک:هوی تو چته؟چرا الکی میخندی؟
تهیونگ:فک کنم با ی روانی رل زدی و دیر متوجه شدی مستر جئون
کوک:تو یکی خفه
تهیونگ:برو بابا
هه جی:آیلا من..من میترسم اون اومد*نگران*
راوی:آیلا دستشو تهدید آمیز جلوی صورت تهیونگ گذاشت و گفت
آیلا:تو خیلی ک*خلی
تهیونگ:😐؟
کوک:آیلا بسه
سوجین:بیا اینم دوست دختری که بهش مینازی
آیلا:از توی هرزه بهترم که هرشب زیر یکی دیگه هستی*مست*
کوک:دیگه بریم خونه
آیلا:یسسس
راوی:آیلا دست هه جی و گرفت و همراه کوک رفت سوار ماشین شد تهیونگ فقط داشت ب جای خالی هه جی نگاه میکرد داشت دیوونه میشد که معشوقه اش امشب نمیتونست تو بغلش بخابه واسه همین رفت یعالمه الکل خورد که یهو جین*رفیق کوک و ته ته*
اومد جلوی تهیونگ وایساد و گفت
جین:چته مرد چرا انقدر تو خودتی؟
تهیونگ:عشقم رفته*مست*
جین:هوففففففففف خدایااااا عاشق شدی؟
تهیونگ:آره*خنده و مست*
جین:بیا ببرمت خونتون
راوی:جین بزور تهیونگ رو بغل کرد و تو ماشین گذاشت و حرکت کرد سمت خونه تهیونگ
ویو هه جی
داشتیم میرفتیم خونه کوک که یهو گفتم
هه جی:نهههههههه*جیغ*
یهو کوک ترمز زد گفت
کوک:چی شدددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هه جی:من میرم خونه تهیونگ
کوک:اوف خب مث آدم بگو ترسیدم
هه جی:ببخشید
کوک:مهم نی
آیلا:وای هه جی یعنی مادرتو...
کوک:هوی درست صحبت کن
آیلا:بتوچه قرمساق
هه جی:جررر*خندههه*
کوک:خدایا نجاتم بده
خدا:خودت انتخاب کردی ب من چه
کوک:*پوکر*
خب خب بعد مدت ها پارت گذاشتم خب حمایت کنیننننااااااا بوس بهتون❤🍷
۴.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.