پارت ۲۶
پارت ۲۶
م.ک: رفت طرف کوک و یه سیلی به کوک زد
کوک مامان چرا میزنی
م.ک:تو غلط کردی دست رو ات بلند میکنی تو اونو کردی خدمتکار خونت اون زنته
کوک:چون زنمه تصمیم میگیرم باهاش چیکار کنم
م.ک:کوک ببینم اکه یه بلایی سر ات بیاد زنده زنده اتیشت میزنم فهمیدی
کوک:باشه
م.ا: کوک پسرم من تو رو مثل پسر نداشتم دوست دارم من ازت انتظار نداشتم تنها بچمون انقدر اذیت کنی
کوک سرش رو انداخت پایین و گفت
کوک: متاسفم
م.ب:سعی کن ات رو دوست داشته باشی
ات :مادر بزرگ
م.ک:ما دیگه میریم
اونا رفتن
کوک:تو چرا به اونا همه چی رو گفتی ها
ات من چی بهشون میگفتم
کوک: گمشو از جلو چشما
پرش به شب ساعت ۸شب
کوک ویو
داشتم پرونده هارو برسی میکردن که صدای تیراندازی اومد جونگی با عجله وارد اتاق شد
جونگی:ارباب باند عقرب بهمون حمله کردن
کوک: گندش بزنن به پسرا خبر بده(اعضابیتیاس)
جونگی:بله
کوک به سمت اتاق ات رفت که همون لحظه________________
ببخشید کمه
۷۰۵تایی شدیم
به دلیل درخواست های زیاد یه پارت دیگه گزاشتم
م.ک: رفت طرف کوک و یه سیلی به کوک زد
کوک مامان چرا میزنی
م.ک:تو غلط کردی دست رو ات بلند میکنی تو اونو کردی خدمتکار خونت اون زنته
کوک:چون زنمه تصمیم میگیرم باهاش چیکار کنم
م.ک:کوک ببینم اکه یه بلایی سر ات بیاد زنده زنده اتیشت میزنم فهمیدی
کوک:باشه
م.ا: کوک پسرم من تو رو مثل پسر نداشتم دوست دارم من ازت انتظار نداشتم تنها بچمون انقدر اذیت کنی
کوک سرش رو انداخت پایین و گفت
کوک: متاسفم
م.ب:سعی کن ات رو دوست داشته باشی
ات :مادر بزرگ
م.ک:ما دیگه میریم
اونا رفتن
کوک:تو چرا به اونا همه چی رو گفتی ها
ات من چی بهشون میگفتم
کوک: گمشو از جلو چشما
پرش به شب ساعت ۸شب
کوک ویو
داشتم پرونده هارو برسی میکردن که صدای تیراندازی اومد جونگی با عجله وارد اتاق شد
جونگی:ارباب باند عقرب بهمون حمله کردن
کوک: گندش بزنن به پسرا خبر بده(اعضابیتیاس)
جونگی:بله
کوک به سمت اتاق ات رفت که همون لحظه________________
ببخشید کمه
۷۰۵تایی شدیم
به دلیل درخواست های زیاد یه پارت دیگه گزاشتم
۳۰.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.