پارت۲۴
پارت۲۴
۱۰مین بعد
دکتر کیم اومد
کیم:سلام آقای جئون
کوک:سلام
کیم:اتفاقی افتاده
کوک:بله همسرم حالش بد شده
کیم:کجا هستن
کوک:دنبالم بیاید
کیم:بله
پرش به ۱ساعت بعد
دکتر کیم با لباس های خونی از اتاق اومد بیرون
کوک رفت سمتش
کوک:چیشده دکتر
کیم:حالشون خوبه یه زخم عمیقی روی ناحیه شکمشون ایجاد شده بود اون خونریزی کرده اون رو بخیه زدم برای زخم هاشون هم یه پماد گذاشتم اونو هر روز بزنید به زخم هاشون تا جاشون نمونه
کوک: ممنونم دکتر
کیم:خواهش میکنم کاری دیگهای داشتید بهم زنگ بزنید
کوک:بله ممنونم
دکتر رفت
ات ویو
با سردرد بدی چشما رو باز کردم اطرافم رو آنالیز کردم مثل اینکه تو اتاق کوک بودم زخمام باند پیچی بود نشستم روی تخت چشمم خورد به اینه جلو تخت بدنم خونی بود چشمام قرمز شده بود صورتم زخم های کوچیک و بزرگی بود بدنم کبود بود این واقعا منم از اول خدا منو آفرید که بدبخت باشم بلند شدم خواستم برم بیرون که کوک در اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد
کوک:داشتی کجا میرفتی
ات با سردی جواب داد
ات:داشتم میرفتم سمت اتاقم
کوک: ات ببخشید
ات: چرا
کوک:ولش کن برو بیرون
ات رفت از اتاق کوک بیرون به سمت اتاقش رفت لباساش رو درآورد و داخل حمام رفت آب داغ رو باز کرد و زیرش رفت برخورد آب داغ به بدنش و زخماش حالشو هم خوب میکرد هم بد بعد از حمام لباساش رو پوشید و زخمش هاش رو بست به پایین رفت چند تا دختر روی مبل نشسته بودن دقت که کرد
____________________
۶۹۵تایی شدیم
حمایت
۱۰مین بعد
دکتر کیم اومد
کیم:سلام آقای جئون
کوک:سلام
کیم:اتفاقی افتاده
کوک:بله همسرم حالش بد شده
کیم:کجا هستن
کوک:دنبالم بیاید
کیم:بله
پرش به ۱ساعت بعد
دکتر کیم با لباس های خونی از اتاق اومد بیرون
کوک رفت سمتش
کوک:چیشده دکتر
کیم:حالشون خوبه یه زخم عمیقی روی ناحیه شکمشون ایجاد شده بود اون خونریزی کرده اون رو بخیه زدم برای زخم هاشون هم یه پماد گذاشتم اونو هر روز بزنید به زخم هاشون تا جاشون نمونه
کوک: ممنونم دکتر
کیم:خواهش میکنم کاری دیگهای داشتید بهم زنگ بزنید
کوک:بله ممنونم
دکتر رفت
ات ویو
با سردرد بدی چشما رو باز کردم اطرافم رو آنالیز کردم مثل اینکه تو اتاق کوک بودم زخمام باند پیچی بود نشستم روی تخت چشمم خورد به اینه جلو تخت بدنم خونی بود چشمام قرمز شده بود صورتم زخم های کوچیک و بزرگی بود بدنم کبود بود این واقعا منم از اول خدا منو آفرید که بدبخت باشم بلند شدم خواستم برم بیرون که کوک در اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد
کوک:داشتی کجا میرفتی
ات با سردی جواب داد
ات:داشتم میرفتم سمت اتاقم
کوک: ات ببخشید
ات: چرا
کوک:ولش کن برو بیرون
ات رفت از اتاق کوک بیرون به سمت اتاقش رفت لباساش رو درآورد و داخل حمام رفت آب داغ رو باز کرد و زیرش رفت برخورد آب داغ به بدنش و زخماش حالشو هم خوب میکرد هم بد بعد از حمام لباساش رو پوشید و زخمش هاش رو بست به پایین رفت چند تا دختر روی مبل نشسته بودن دقت که کرد
____________________
۶۹۵تایی شدیم
حمایت
۴۵.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.