هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part11
جؤن: پس گولم زدی
جیا: بابا....
جؤن:(سیلی) خفههه شووو دختره ی هرزه....
+شت... هانا ماری یومی بادیگاردا با شما اگه نیومدم فرار کنید
اوکی؟
فهمیدیددددد یا نه(داد)
هانا، ماری، یومی: باشه
+سریع رفتم بیرون و از در پشتی رفتم داخل... که بادیگاردا جلوم رو گرفتن ولی هانا و یومی جلوش رو گرفتن ازشون رد شدم ماری هم پشتم
اومد رسیدم به دفتر کار جان ولی کلی بادیگارد جلو در بودن...
ماری: من حواسشون رو پرت میکنم سریع دویدم یدونه زدم پشت سر یکی از بادیگاردا و فرار کردم اونام پشتم اومدن.... جیغغغ
+ماری چقدر خلی دختر زودی در شدم و از در مخفی گذشتم که دیدم جؤن اسلحه رو گذاشته رو سر جیا که یدونه خوابوندم زیر گوشش و دست جیا رو گرفتم مدارکم برداشتم... دفعه بعد ببینمت میکشمت جؤن (چشمک)
و دست جیا رو گرفتم و فرار کردم داشتم میدویدم که به یه جسم سنگین خوردم احساس کردم دارم میوفتم که چشامو بستم
ولی دیدم نیوفتادم چشامو باز کردم و با قیافه تعجب پسر جؤن مواجه شدم چشاش.... برق میزنه
جؤن: بگیریدشوننننن(داد)
+عههه برو کنارررر هولش دادم و سوار ون شدیم و رفتیم
جیا...(نفس) خوبی؟
جیا به لطف تو زنده ام
+ببخشید
جیا: اشکالی نداره همیشه کتکم میزد یه سیلی که چیزی نبود
+با هم انتقام میگیریم...
عذابت از امروز شروع شده جؤن
شرط بالای 15 لایک
10 کامنت
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part11
جؤن: پس گولم زدی
جیا: بابا....
جؤن:(سیلی) خفههه شووو دختره ی هرزه....
+شت... هانا ماری یومی بادیگاردا با شما اگه نیومدم فرار کنید
اوکی؟
فهمیدیددددد یا نه(داد)
هانا، ماری، یومی: باشه
+سریع رفتم بیرون و از در پشتی رفتم داخل... که بادیگاردا جلوم رو گرفتن ولی هانا و یومی جلوش رو گرفتن ازشون رد شدم ماری هم پشتم
اومد رسیدم به دفتر کار جان ولی کلی بادیگارد جلو در بودن...
ماری: من حواسشون رو پرت میکنم سریع دویدم یدونه زدم پشت سر یکی از بادیگاردا و فرار کردم اونام پشتم اومدن.... جیغغغ
+ماری چقدر خلی دختر زودی در شدم و از در مخفی گذشتم که دیدم جؤن اسلحه رو گذاشته رو سر جیا که یدونه خوابوندم زیر گوشش و دست جیا رو گرفتم مدارکم برداشتم... دفعه بعد ببینمت میکشمت جؤن (چشمک)
و دست جیا رو گرفتم و فرار کردم داشتم میدویدم که به یه جسم سنگین خوردم احساس کردم دارم میوفتم که چشامو بستم
ولی دیدم نیوفتادم چشامو باز کردم و با قیافه تعجب پسر جؤن مواجه شدم چشاش.... برق میزنه
جؤن: بگیریدشوننننن(داد)
+عههه برو کنارررر هولش دادم و سوار ون شدیم و رفتیم
جیا...(نفس) خوبی؟
جیا به لطف تو زنده ام
+ببخشید
جیا: اشکالی نداره همیشه کتکم میزد یه سیلی که چیزی نبود
+با هم انتقام میگیریم...
عذابت از امروز شروع شده جؤن
شرط بالای 15 لایک
10 کامنت
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۴.۸k
- ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط