پارت105
#پارت105
"مهری
چهارزانو زده بود و با گوشی اش ور می رفت .
سرش را بلند کرد و به سمت ویلا نگاهی انداخت و
دوباره به گوشی اش خیره شد .
جوابش را نمیداد و این باعثِ
کلافگی اش شده بود و این کلافگی از و چهره و حرکاتش پیدا بود.
اصلا دلش نمیخواد روزبه از دستش دلخور باشد.
دوباره پیامی برایش فرستاد.
"بیا دیگ"
فورا سین کرد ، اما هرچه منتظر ماند جوابی نگرفت .
طاقت نیاورد وایستاد ،
بلند گفت :
_من میرم تو ویلا یه چی جا گذاشتم...
بهنام مچ گیرانه نگاهش کرد و گفت :
_برو بیارش ! حتما خیلی مهمه ک ایقد عجله داری...
روبه بهنام گفت :
نزاشتم روزبه بزنتت ، ولی خودم میزنمت ها.
بهنام بلند بلند خندید و مهسا گفت :
+مهرنوش آجی ، ازتو اتاق ما توپم بیار تا ناهار آماده میشه با فوتبالیستا ، فوتبال بزنیم.
شایان_اینجوری ک نمیشه ! خوبه داری میگی فوتبالیستا.
ماهان_خودتو ، دست کم نگیر شایان خان ...
مهری باشه ای گفت و سریع کفش هایش را پوشید و قبل از اینکه راه بی افتد ،
عاطفه با لبخند گفت :
+موفق باشی!
مهری لبخندی زد و راه افتاد.
...
"مهری
چهارزانو زده بود و با گوشی اش ور می رفت .
سرش را بلند کرد و به سمت ویلا نگاهی انداخت و
دوباره به گوشی اش خیره شد .
جوابش را نمیداد و این باعثِ
کلافگی اش شده بود و این کلافگی از و چهره و حرکاتش پیدا بود.
اصلا دلش نمیخواد روزبه از دستش دلخور باشد.
دوباره پیامی برایش فرستاد.
"بیا دیگ"
فورا سین کرد ، اما هرچه منتظر ماند جوابی نگرفت .
طاقت نیاورد وایستاد ،
بلند گفت :
_من میرم تو ویلا یه چی جا گذاشتم...
بهنام مچ گیرانه نگاهش کرد و گفت :
_برو بیارش ! حتما خیلی مهمه ک ایقد عجله داری...
روبه بهنام گفت :
نزاشتم روزبه بزنتت ، ولی خودم میزنمت ها.
بهنام بلند بلند خندید و مهسا گفت :
+مهرنوش آجی ، ازتو اتاق ما توپم بیار تا ناهار آماده میشه با فوتبالیستا ، فوتبال بزنیم.
شایان_اینجوری ک نمیشه ! خوبه داری میگی فوتبالیستا.
ماهان_خودتو ، دست کم نگیر شایان خان ...
مهری باشه ای گفت و سریع کفش هایش را پوشید و قبل از اینکه راه بی افتد ،
عاطفه با لبخند گفت :
+موفق باشی!
مهری لبخندی زد و راه افتاد.
...
۸۶۶
۰۳ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.