پارت104
#پارت104
"روزبه"
چشم هایش را ریز کرد و روبه مهری اشاره زد و گفت :
_هم دستش بودی؟
مهری پشت سر هم و تندتند پلک زد و گفت :
_اووومممم ، نه ! ینی اره! نه نه! همشو ک نه !
سرش را پایین انداخت ...
"ببخشید"
از کنار مهری گذشت و گفت:
_نمیخوام ببینمت.
مهری هینی کشید و به بهنام خیره شد.
بهنام شانه ای بالا انداخت و گفت:
+جدی جدی ناراحت شد؟
مهری_آره ! همشم تقصیر تو بود!
من ک نجاتت دادم ...
چرا بهش گفتی؟
به روزبه نگاه کرد که به سمت ویلا می رفت ، بین راه ، چیزی به فرشید ک درحال برگشت از ویلا بود گفت و به راهش ادامه داد.
فرنوش از دور بچه ها را صدا کرد.
_بچه هااااا ، بدویید بیاید اینجا ، دو ر هم باشیم .
عاطفه_ روزبه چه لوس شده!
مهری نگاهش کرد ،
_چرا اینجوری فک میکنی؟
عاطفه_خب معلومه دیگ ! وگرنه کی با ی شوخی قهر میکنه آخه؟
مهری باحرص پاهایش را به زمین کوبید و به طرف بقیه بچه ها رفت .
...
"روزبه"
چشم هایش را ریز کرد و روبه مهری اشاره زد و گفت :
_هم دستش بودی؟
مهری پشت سر هم و تندتند پلک زد و گفت :
_اووومممم ، نه ! ینی اره! نه نه! همشو ک نه !
سرش را پایین انداخت ...
"ببخشید"
از کنار مهری گذشت و گفت:
_نمیخوام ببینمت.
مهری هینی کشید و به بهنام خیره شد.
بهنام شانه ای بالا انداخت و گفت:
+جدی جدی ناراحت شد؟
مهری_آره ! همشم تقصیر تو بود!
من ک نجاتت دادم ...
چرا بهش گفتی؟
به روزبه نگاه کرد که به سمت ویلا می رفت ، بین راه ، چیزی به فرشید ک درحال برگشت از ویلا بود گفت و به راهش ادامه داد.
فرنوش از دور بچه ها را صدا کرد.
_بچه هااااا ، بدویید بیاید اینجا ، دو ر هم باشیم .
عاطفه_ روزبه چه لوس شده!
مهری نگاهش کرد ،
_چرا اینجوری فک میکنی؟
عاطفه_خب معلومه دیگ ! وگرنه کی با ی شوخی قهر میکنه آخه؟
مهری باحرص پاهایش را به زمین کوبید و به طرف بقیه بچه ها رفت .
...
۱.۵k
۰۳ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.