پارت

#پارت106
"روزبه"
درحال پایین آمدن از پله ها ،مهری را دید که به سمتش می آمد .
مکثی کرد ، چرخید و به مهری پشت کرد .
دستش را روی دهانش گذاشت و سعی کرد ، جلوی خنده اش را بگیرد.
ظاهرا خوب نقش بازی کرده بود .
دلش توجه ی مهری را میخواست و به هدفش نزدیک شده بود .
گلویش را صاف کرد.

_لازم نبود ، بیای دنبالم.

مهری جلو رفت و یک پله بالا تر از روزبه ایستاد و نگاهش را ب چشمانش دوخت .

_چرا پیام میدم جواب نمیدی؟!

روزبه یک پله پایین رفت .

_دلم خواست !

مهری هم یک پله پایین آمد.

_دلت خواست ها؟!
باشه ، منو بگو پاشدم بیام معذرت خواهی !

بادستش روزبه را کنار زد ، هرچند ک میلی متری تکان نخورد.

_باشه ، پس برو به درک ! منم نمیخوام ببینمت .

آمد از کنار روزبه رد شود که روزبه بازویش راگرفت و به سمت خودش کشیدش!

_با بهنام هم دستی کردی ، اذیتم کردی ، از خواب ناز بیدارم کردی دو قورتو نیمت هم باقیه؟!

با انگشت اشاره اش به سینه ی روزبه ضربه ای زد .

_من بکشمت هم دلیل نمیشه که تو جواب ندی!

لب های روزبه ب لبخندی باز شد.
فاصله اش را با مهری کم کرد .

_اینجوری ک نمیشه!

مهری سرش را بالا گرفت و غلدر گفت:

_باید بشه!

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت107روزبه ابروهایش را بالا انداخت وگفت:_باید؟؟+بااااااید...

#پارت108مهسا توپ را از دست مهری کشید ._چرا لپات سرخ شده مهری...

#پارت105"مهریچهارزانو زده بود و با گوشی اش ور می رفت .سرش را...

#پارت104"روزبه"چشم هایش را ریز کرد و روبه مهری اشاره زد و گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط