پارت107
#پارت107
روزبه ابروهایش را بالا انداخت وگفت:
_باید؟؟
+بااااااید!
لبخندش عمیق تر شد .
خیره در چشمان مهری خم شد و لب هایش را روی گونه اش گذاشت .
پوست لطیفش را با سر انگشتش لمس کرد و لب هایش را برداشت .
سرش را بلند کرد و با صورت سرخ مهری روبه رو شد.
_اوکی پس از این به بعد هرچی تو بگی !
جای لب ها و نفس های روزبه روی گونه اش می سوخت !
دستش را روی گونه اش گذاشت ،
چشم هایش را بست.
حس خوبی داشت !
ولی دلیل قانع کننده ای برای این حس خوبش پیدا نمی کرد .
به دنبال راه فراری برای کم کردن فاصله اش با روزبه گشت !
چشم هایش را سریع باز کرد .
بازویش را از دست روزبه بیرون کشید .
_مهسا گفت ، توپ ببرم براش...
روزبه لبخند شیطنت آمیزی زد و بیشتر به سمتش خم شد .
_نمیزارم بری!
چرخید و سریع و تند تند ، پله هارا بالا رفت و به سمت اتاق مهسا دوید.
_روزبه خواهش میکنم منتظرم نمون .
برو !! من خودم میام ...
لبخندی زد ،
"تاکی میخوای از دستم فرار کنی ؟!"
"یه روز گیرت میارم مهرنوش خانوم"
دست در جیب هایش کرد و از ویلا بیرون زد.
...
روزبه ابروهایش را بالا انداخت وگفت:
_باید؟؟
+بااااااید!
لبخندش عمیق تر شد .
خیره در چشمان مهری خم شد و لب هایش را روی گونه اش گذاشت .
پوست لطیفش را با سر انگشتش لمس کرد و لب هایش را برداشت .
سرش را بلند کرد و با صورت سرخ مهری روبه رو شد.
_اوکی پس از این به بعد هرچی تو بگی !
جای لب ها و نفس های روزبه روی گونه اش می سوخت !
دستش را روی گونه اش گذاشت ،
چشم هایش را بست.
حس خوبی داشت !
ولی دلیل قانع کننده ای برای این حس خوبش پیدا نمی کرد .
به دنبال راه فراری برای کم کردن فاصله اش با روزبه گشت !
چشم هایش را سریع باز کرد .
بازویش را از دست روزبه بیرون کشید .
_مهسا گفت ، توپ ببرم براش...
روزبه لبخند شیطنت آمیزی زد و بیشتر به سمتش خم شد .
_نمیزارم بری!
چرخید و سریع و تند تند ، پله هارا بالا رفت و به سمت اتاق مهسا دوید.
_روزبه خواهش میکنم منتظرم نمون .
برو !! من خودم میام ...
لبخندی زد ،
"تاکی میخوای از دستم فرار کنی ؟!"
"یه روز گیرت میارم مهرنوش خانوم"
دست در جیب هایش کرد و از ویلا بیرون زد.
...
۷.۳k
۰۳ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.