~~~فیک ھمسر مخفی~~~
فصل دوم
پارت : ۲۱
زندگی چیزیه که همه دارن می کنن
اما شیوه زندگی رو نمیدونن!
ا.ت :
شش ماه گذشته و این خونه بازم بدون ارباب مونده بود!
فقط مهمون های هیزی که خدمه ها باترس ازشون پذیرایی میکردن!
اجوما گفت قراره اینبار جونگکوک با پدرش قراره برگرده!
اخرین چیزی که طی رفتن گفت
«برمیگردم خانوم کوچولوو»
و حالا جدی داشت برمیگشت!
ملافه هارو با عجله به سمت طبقه بالا برم و بازم صدای غر زدنای اجوما تمومی نداشت
#زود باشید امشب میرسن!
#همه جا میخوام تمیز باشه .
خدمتکار شخصی ارباب و خانوم ملافه های اتاق اونارو ازم گرفت و به سمت اتاقشون راه افتاد
چشمم به اتاقی افتاد که شش ماه پیش جهنمی بود که شیطانش برام ساخت!
عجیب بود هنوز ترس داشتم اونم از اتاق خالی! شاید چون اتاق شکنجه هام بوده!
یادمه گفت من اولین نفری بودم که دست روش بلند کردم!
هروقت یاد اون روز میوفتم دلم صد هابار خنک میشه!
دلم انتقام میخواست...
میخواستم له شدن غرورشو ببینم اما...
من تو شرایطی نبودم که بتونم انجامش بدم.
صدای داد اجومارو شنیدم که گفت :
#اومدنننن
پارت : ۲۱
زندگی چیزیه که همه دارن می کنن
اما شیوه زندگی رو نمیدونن!
ا.ت :
شش ماه گذشته و این خونه بازم بدون ارباب مونده بود!
فقط مهمون های هیزی که خدمه ها باترس ازشون پذیرایی میکردن!
اجوما گفت قراره اینبار جونگکوک با پدرش قراره برگرده!
اخرین چیزی که طی رفتن گفت
«برمیگردم خانوم کوچولوو»
و حالا جدی داشت برمیگشت!
ملافه هارو با عجله به سمت طبقه بالا برم و بازم صدای غر زدنای اجوما تمومی نداشت
#زود باشید امشب میرسن!
#همه جا میخوام تمیز باشه .
خدمتکار شخصی ارباب و خانوم ملافه های اتاق اونارو ازم گرفت و به سمت اتاقشون راه افتاد
چشمم به اتاقی افتاد که شش ماه پیش جهنمی بود که شیطانش برام ساخت!
عجیب بود هنوز ترس داشتم اونم از اتاق خالی! شاید چون اتاق شکنجه هام بوده!
یادمه گفت من اولین نفری بودم که دست روش بلند کردم!
هروقت یاد اون روز میوفتم دلم صد هابار خنک میشه!
دلم انتقام میخواست...
میخواستم له شدن غرورشو ببینم اما...
من تو شرایطی نبودم که بتونم انجامش بدم.
صدای داد اجومارو شنیدم که گفت :
#اومدنننن
۱۵.۷k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.