﴿ستاره گمشده﴾
﴿ستاره گمشده﴾
{پارت هشتم}
کجا میخواست ببرتم؟! کاری جز اطاعت کردن نداشتم و خوب کنجکاو بودم که بدونم میخواد کجا ببرتم باهاش از پلها بالا رفتم که به اتاقی رسیدیم در رُ باز کرد و گفت که برم داخل...
باهم رفتیم داخل و در رُ بست حس کردم داره از پشت سر بهم نزدیک میشه که دستاش روی شونهام قرار گرفت و به سمت جلو همراهیم کرد و صندلی جلو کشید و منو اونجا نشوند موهامو اروم اروم شونه میکرد که دردم نیاد
این دیگه واقعا چه اربابی بود؟!
سو وو: چیزی خوردی؟
دوهان:..اوم...نه...
سو وو: خوبه پس باید ببینم چیزی بلدی درست کنی یا نه
دوهان: من؟؟
سو وو: درسته تو عروسک کوچولو
دوهان: اما من بلد نیستم
سو وو: اه بد شد چون منم خیلی گرسنمههه(داد و خنده)
دوهان: ای چرا داد میزنی(گوشهاش رو گرفت)
سو وو: دلم نمیخواد تو به عنوان ی خدمتکار کار کنی چون فقط ۱۶ سالته اما تو کتابخانه فضولی کردی پس مجبوری ۳ روز تمام رو مدرسه نری (جدی)
دوهان: چی؟؟؟؟
سو وو: گفتم ۳ روز مدرسه نمیری
دوهان: توروخدا بزار برم (بغض)
سو وو: هوفف باشه لباس مدرست خراب شده و کثیف یه لباس جدید بهت میدم بپوشی
دوهان: باشه
موهام رو با سشوار خشک کرد و گفت از این بعد اینجا زندگی میکنم و اینم اتاقمه
اتاق خیلی بزرگ و قشنگی بود و من واقعا دلم همچین اتاقی رو میخوایت سرم رو به نشونه تایید بالا و پایین کردم و از اتاق خارج شد از روی صندلی بلند شدم و همه اتاقُ زیر و رو کردم خیلیییی قشنگ و رویایی بود و کاملا برای سن من مناسب بود در کمد رو باز کردم و با کلی لباس رنگارنگ مواجه شدم هودی هایی که هنوز نو بودن و لباس هایی که به درد بار میخورد کتونی های جور واجور به همراه کفش های پاشنه بلندی که دخترونه ولی شیک و مجلسی بود کیفهای گوگولی و بانمک گرفته تا کوله های مدرسه
این اتاق..اتاق رویاهای من بود
در کشوی کمد رو باز کردم و لباسهای شنا رو دیدم (لباسش رو تو پارت هفتم گفتم اسلاید بعد میزارم یادم رفت لباسش تو اسلاید بعد این پارت هست)
از کمد دل کندم و به سمت تخت جدیدم رفتم
꧁شرایط پارت بعدی꧂
༺۱۸ تا لایک༻
༺۱۲ تا کامنت ༻
{پارت هشتم}
کجا میخواست ببرتم؟! کاری جز اطاعت کردن نداشتم و خوب کنجکاو بودم که بدونم میخواد کجا ببرتم باهاش از پلها بالا رفتم که به اتاقی رسیدیم در رُ باز کرد و گفت که برم داخل...
باهم رفتیم داخل و در رُ بست حس کردم داره از پشت سر بهم نزدیک میشه که دستاش روی شونهام قرار گرفت و به سمت جلو همراهیم کرد و صندلی جلو کشید و منو اونجا نشوند موهامو اروم اروم شونه میکرد که دردم نیاد
این دیگه واقعا چه اربابی بود؟!
سو وو: چیزی خوردی؟
دوهان:..اوم...نه...
سو وو: خوبه پس باید ببینم چیزی بلدی درست کنی یا نه
دوهان: من؟؟
سو وو: درسته تو عروسک کوچولو
دوهان: اما من بلد نیستم
سو وو: اه بد شد چون منم خیلی گرسنمههه(داد و خنده)
دوهان: ای چرا داد میزنی(گوشهاش رو گرفت)
سو وو: دلم نمیخواد تو به عنوان ی خدمتکار کار کنی چون فقط ۱۶ سالته اما تو کتابخانه فضولی کردی پس مجبوری ۳ روز تمام رو مدرسه نری (جدی)
دوهان: چی؟؟؟؟
سو وو: گفتم ۳ روز مدرسه نمیری
دوهان: توروخدا بزار برم (بغض)
سو وو: هوفف باشه لباس مدرست خراب شده و کثیف یه لباس جدید بهت میدم بپوشی
دوهان: باشه
موهام رو با سشوار خشک کرد و گفت از این بعد اینجا زندگی میکنم و اینم اتاقمه
اتاق خیلی بزرگ و قشنگی بود و من واقعا دلم همچین اتاقی رو میخوایت سرم رو به نشونه تایید بالا و پایین کردم و از اتاق خارج شد از روی صندلی بلند شدم و همه اتاقُ زیر و رو کردم خیلیییی قشنگ و رویایی بود و کاملا برای سن من مناسب بود در کمد رو باز کردم و با کلی لباس رنگارنگ مواجه شدم هودی هایی که هنوز نو بودن و لباس هایی که به درد بار میخورد کتونی های جور واجور به همراه کفش های پاشنه بلندی که دخترونه ولی شیک و مجلسی بود کیفهای گوگولی و بانمک گرفته تا کوله های مدرسه
این اتاق..اتاق رویاهای من بود
در کشوی کمد رو باز کردم و لباسهای شنا رو دیدم (لباسش رو تو پارت هفتم گفتم اسلاید بعد میزارم یادم رفت لباسش تو اسلاید بعد این پارت هست)
از کمد دل کندم و به سمت تخت جدیدم رفتم
꧁شرایط پارت بعدی꧂
༺۱۸ تا لایک༻
༺۱۲ تا کامنت ༻
۴.۲k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.