اسم فرشته کوچولو من
اسم فرشته کوچولو من
پارت ۳۸
[ویو هارین]
با صدای عجیب بیدار شدم
یکم که چشمام باز شد اطراف نگاه کردم
یکی داشت پنجره درست می کرد یکم سرم برگردوندم
سرم رو دستم وصل بود پانسمان دستم عوض شده بود
یکم تکون دادم و نشستم و به تاج تخت تکیه دادم
تعمیر کار: آها بیدار شدید ببخشید. تموم شد.... خدانگهدار
با صدایی به زور ازم تولید می شد گفتم
هارین: اشکال نداره... خدانگهدار
مرده رفت که یهو قامت جونگ کوک داخل در نمایان شد
جونگ کوک: خوبی
هارین: عالی هستم ( کنایه و صدای گرفته)
جونگ کوک: حتی موقعی که مریضی آدم نمیشی
هارین: اگه تو آدم شدی منم میشم
جونگ کوک: بخواب زیاد حرف نزن
هارین: دو روز خوابم....خوابم نمیاد
جونگ کوک: هوم
نگاهی به سرم کردم خالی بود دستم سمت قسمت که سوزن
بود درش بیارم که
جونگ کوک: هوی روانی خودت نکن رگت پاره میشه
هارین: اهمق دانشجو پزشکی بودم.... ولی به لطف بعضی دیگه نیستم
داخل یک حرکت کاملآ ماهران سوزن در آوردم
از جام بلند شدم
و ایستادم
جونگ کوک همون طور که به چارچوب تکیه داده بود نگام می کرد
گفت
جونگ کوک: مریضی مثل آدم استراحت کن سرت گیج می ره می یوفتی شل پل می شیا
هارین: به تو چه.....برو بیرون می خوام لباس عوض کنم
جونگ کوک: باشه بیا پایین برای شام
و رفت
چرا امروز اینقدر بی حوصله بود ولش اصلأ مگه آدمه
رفتم لباسم عوض کردم موهام باز گذاشتم
صورتم عین گچ بود
یکم به صورتم رسیدم
و از اتاق خارج شدم آروم از پله ها پایین می رفتم
که به پله آخر رسیدم که با قیافه هاجون اسکل روبه رو شدم
یهو بلند شد اومد سمتم و با خنده مزخرفی باهام دست داد
یهو موهام بوسید
هاجون: باعث افتخار با همچین آدمی آشنا شدم ( خنده)
یکم مشکوک نگاش کردم
هارین: چت شده....سرت به جایی خورده
دستش انداخت دور گردنم و همون طور که به سمت مبل می رفتیم گفت
هاجون: تنها کسی هستی که تونسته تو یک حرکت اسلحه جونگ کوک محار کنه
هارین: واقعا اسکلی بخاطر همچین چیزی این رفتار داری
پارت ۳۸
[ویو هارین]
با صدای عجیب بیدار شدم
یکم که چشمام باز شد اطراف نگاه کردم
یکی داشت پنجره درست می کرد یکم سرم برگردوندم
سرم رو دستم وصل بود پانسمان دستم عوض شده بود
یکم تکون دادم و نشستم و به تاج تخت تکیه دادم
تعمیر کار: آها بیدار شدید ببخشید. تموم شد.... خدانگهدار
با صدایی به زور ازم تولید می شد گفتم
هارین: اشکال نداره... خدانگهدار
مرده رفت که یهو قامت جونگ کوک داخل در نمایان شد
جونگ کوک: خوبی
هارین: عالی هستم ( کنایه و صدای گرفته)
جونگ کوک: حتی موقعی که مریضی آدم نمیشی
هارین: اگه تو آدم شدی منم میشم
جونگ کوک: بخواب زیاد حرف نزن
هارین: دو روز خوابم....خوابم نمیاد
جونگ کوک: هوم
نگاهی به سرم کردم خالی بود دستم سمت قسمت که سوزن
بود درش بیارم که
جونگ کوک: هوی روانی خودت نکن رگت پاره میشه
هارین: اهمق دانشجو پزشکی بودم.... ولی به لطف بعضی دیگه نیستم
داخل یک حرکت کاملآ ماهران سوزن در آوردم
از جام بلند شدم
و ایستادم
جونگ کوک همون طور که به چارچوب تکیه داده بود نگام می کرد
گفت
جونگ کوک: مریضی مثل آدم استراحت کن سرت گیج می ره می یوفتی شل پل می شیا
هارین: به تو چه.....برو بیرون می خوام لباس عوض کنم
جونگ کوک: باشه بیا پایین برای شام
و رفت
چرا امروز اینقدر بی حوصله بود ولش اصلأ مگه آدمه
رفتم لباسم عوض کردم موهام باز گذاشتم
صورتم عین گچ بود
یکم به صورتم رسیدم
و از اتاق خارج شدم آروم از پله ها پایین می رفتم
که به پله آخر رسیدم که با قیافه هاجون اسکل روبه رو شدم
یهو بلند شد اومد سمتم و با خنده مزخرفی باهام دست داد
یهو موهام بوسید
هاجون: باعث افتخار با همچین آدمی آشنا شدم ( خنده)
یکم مشکوک نگاش کردم
هارین: چت شده....سرت به جایی خورده
دستش انداخت دور گردنم و همون طور که به سمت مبل می رفتیم گفت
هاجون: تنها کسی هستی که تونسته تو یک حرکت اسلحه جونگ کوک محار کنه
هارین: واقعا اسکلی بخاطر همچین چیزی این رفتار داری
- ۱۹.۱k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط