اسم فرشته کوچولو من
اسم فرشته کوچولو من
پارت ۴۰
[ویو جونگ کوک]
وقتی از پیش هارین رفتم
به سمت اتاق کارم رفتم و دستیارم اومد
@ ارباب اطلاعات که از خانم هارین می خواستین بدست آوردم
جونگ کوک: هوم..........خب بگو
@ ارباب اطلاعات کامل نیست ولی تا جایی که فهمیدم پدرشون با یک خانم ازدواج کردن که یک پسر بزرگ داشته و خانم هارین تا ۷ سالگی با پدرش زندگی می کرده و
جونگ کوک: وایسا پس مادر هارین چی
@ وقتی هارین خانم ۲ سالشون بوده فوت کرده و اینکه نا مادریشون زن خیلی بدی بوده و تقریباً به شدت خانم اذیت می کردن و اینکه پدر هارین خانم یک نوزورخور بوده و .......
جونگ کوک: هارین بعد از ۷ سالگی با کی زندگی می کرده
@ پدربزرگشون زندگی می کردن و اینکه پدر هارین خانم یک آدم عوضی بوده که همیشه از دخترش پول می گرفته و اینکه خانم وقتی بچه بودن درگیر کار کردن بودن
جونگ کوک: دیگه چیزی نفهمیدی چرا هارین از برادر ناتنیش متنفره ؟ چرا از خانواده اش جدا شده ؟ چرا گروگان گرفته شده بوده ؟ چرا هارین می گه پدرش فروختش؟ و دوره تحصیلات چطور گذشته ؟
@ اینا نمی دونم ولی تا جایی که فهمیدم دوره تحصیلات یکی بهشون چاقو زده و به خانم تهمت زدن و اینکه چون پولدار بوده از دانشگاه اخراجش کردن این موضوع از اون دوره خیلی سر صدا کرد و بیشتر دانشجو های بورسیه ای ترس دارن که بهشون زور گفته بشه
جونگ کوک: هوم می تونی بری
اههه چه آدم خنگی بودم که بدونه تحقیق حرف یونا گوش کردم
و یک نفر بدبخت کردم
اههه دیگه گذشته به سمت طبقه پایین داشتم می رفتم که
دیدم هارین داره از پله ها پایین می ره و هاجون اومد و باهاش حرف زد
موهاش بوسید خیلی عصبی شدم ولی هاجون یکی از بهترین دوستام
و بهش اعتماد دارم
با اخم رفتم پیششون که دوباره شروع کردن دعوا کردن و هارین
هاجون می ترسوند خندم گرفت که هر دو بهم پریدن
و در آخر خودشون دوباره دعوا کردن برای که قضیه جمع کنم جدی شدم
جونگ کوک: باشه بابا عین سگ نیوفتید به جون هم ( جدی)
پارت ۴۰
[ویو جونگ کوک]
وقتی از پیش هارین رفتم
به سمت اتاق کارم رفتم و دستیارم اومد
@ ارباب اطلاعات که از خانم هارین می خواستین بدست آوردم
جونگ کوک: هوم..........خب بگو
@ ارباب اطلاعات کامل نیست ولی تا جایی که فهمیدم پدرشون با یک خانم ازدواج کردن که یک پسر بزرگ داشته و خانم هارین تا ۷ سالگی با پدرش زندگی می کرده و
جونگ کوک: وایسا پس مادر هارین چی
@ وقتی هارین خانم ۲ سالشون بوده فوت کرده و اینکه نا مادریشون زن خیلی بدی بوده و تقریباً به شدت خانم اذیت می کردن و اینکه پدر هارین خانم یک نوزورخور بوده و .......
جونگ کوک: هارین بعد از ۷ سالگی با کی زندگی می کرده
@ پدربزرگشون زندگی می کردن و اینکه پدر هارین خانم یک آدم عوضی بوده که همیشه از دخترش پول می گرفته و اینکه خانم وقتی بچه بودن درگیر کار کردن بودن
جونگ کوک: دیگه چیزی نفهمیدی چرا هارین از برادر ناتنیش متنفره ؟ چرا از خانواده اش جدا شده ؟ چرا گروگان گرفته شده بوده ؟ چرا هارین می گه پدرش فروختش؟ و دوره تحصیلات چطور گذشته ؟
@ اینا نمی دونم ولی تا جایی که فهمیدم دوره تحصیلات یکی بهشون چاقو زده و به خانم تهمت زدن و اینکه چون پولدار بوده از دانشگاه اخراجش کردن این موضوع از اون دوره خیلی سر صدا کرد و بیشتر دانشجو های بورسیه ای ترس دارن که بهشون زور گفته بشه
جونگ کوک: هوم می تونی بری
اههه چه آدم خنگی بودم که بدونه تحقیق حرف یونا گوش کردم
و یک نفر بدبخت کردم
اههه دیگه گذشته به سمت طبقه پایین داشتم می رفتم که
دیدم هارین داره از پله ها پایین می ره و هاجون اومد و باهاش حرف زد
موهاش بوسید خیلی عصبی شدم ولی هاجون یکی از بهترین دوستام
و بهش اعتماد دارم
با اخم رفتم پیششون که دوباره شروع کردن دعوا کردن و هارین
هاجون می ترسوند خندم گرفت که هر دو بهم پریدن
و در آخر خودشون دوباره دعوا کردن برای که قضیه جمع کنم جدی شدم
جونگ کوک: باشه بابا عین سگ نیوفتید به جون هم ( جدی)
- ۲۰.۶k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط