چندپارتی جونگکوک;)
چندپارتی جونگکوک;)
#part5
کیم نامجون^
اینو هیچکدوم از ما نمیخواست...هیچکدوممون...ولی واقعا اگر تقدیرمون اینه...دل کندن ازش سخته...خیلی زیاد...زجه هایی که ته میزد...صدای سرزنش نگاری های جیمین و اروم کردنشون توسط جیهوپ...نگاهی به جین انداختم که دیده ی چشماش بی قرار بود...سری به معنای تایید تکون داد...و فهمیدم یعنی چی...یعنی...یعنی باید بزاریم هرچی که صلاحِ بشه...اما اگر تصمیم درستی نباشه؟...رفتم کنار و با صدای گرفته تصمیم رو اعلام کردم...
نامی: دستگاهشو جدا کنین باهاش میتونیم کنار بیایم...
دکتر جی: راه اندازیش کنین...
اشاره ی دکتر جی برابر شد با جدا کردن دستگاه از بدن بی جون جونگکوک...جیمین و جیهوپ ته رو بردن سمت در و منم پشتشون راه افتادم و جین پشیمون پشتم راه افتاد...ولی...نمیدونم...درست میشنیدم؟ ته وایستاد و برگشت...هممون برگشتیم سمت تخت و پزشک و پرستارا...لیست وضعیت دست ارشد بود...
پرستار: دکتر...دکتر...ناباوارانست...بیمار توی فاز بیداریه...
دکتر: چی؟ همرو بیرون کنین...
ته: اون مارو ترک نمیکنه...بهتون گفتم...گفتم...
نامی: ته...ته...این یه رعد و برق امید توی هممونه...
پرستارا از اتاق بیرونمون کردن و همه پشت شیشه اتاق جمع شدیم...جین بلافاصله زنگ زد به یونگی تا خبرارو بهش بده...بلاخره...جیهوپ حالا یه لبخند ملیح روی صورتشه...ته با امیدواری به داخل اتاق خیره شده...جیمین چشماش برق میزنه...و خودم...احساسمو نمیتونم وصف کنم...
پرستارا رادار شوک رو آوردن و پزشک محلول رو ریختن روی آردو ها و صدای پزشک توی سرم پلی میشد که هر لحظه درجه ژول رو میبرد بالا تر...رسید به اخرین درجه رادار شوک...ضربان قلبش هر لحظه میومد پایین تر...استرس هممون بیشتر میشد...برای جیمین دیگه ناخن نمونده بود...صدای داد دکتر جی به گوشمون خورد...
دکتر جی:....
#ادامه_دارد
#part5
کیم نامجون^
اینو هیچکدوم از ما نمیخواست...هیچکدوممون...ولی واقعا اگر تقدیرمون اینه...دل کندن ازش سخته...خیلی زیاد...زجه هایی که ته میزد...صدای سرزنش نگاری های جیمین و اروم کردنشون توسط جیهوپ...نگاهی به جین انداختم که دیده ی چشماش بی قرار بود...سری به معنای تایید تکون داد...و فهمیدم یعنی چی...یعنی...یعنی باید بزاریم هرچی که صلاحِ بشه...اما اگر تصمیم درستی نباشه؟...رفتم کنار و با صدای گرفته تصمیم رو اعلام کردم...
نامی: دستگاهشو جدا کنین باهاش میتونیم کنار بیایم...
دکتر جی: راه اندازیش کنین...
اشاره ی دکتر جی برابر شد با جدا کردن دستگاه از بدن بی جون جونگکوک...جیمین و جیهوپ ته رو بردن سمت در و منم پشتشون راه افتادم و جین پشیمون پشتم راه افتاد...ولی...نمیدونم...درست میشنیدم؟ ته وایستاد و برگشت...هممون برگشتیم سمت تخت و پزشک و پرستارا...لیست وضعیت دست ارشد بود...
پرستار: دکتر...دکتر...ناباوارانست...بیمار توی فاز بیداریه...
دکتر: چی؟ همرو بیرون کنین...
ته: اون مارو ترک نمیکنه...بهتون گفتم...گفتم...
نامی: ته...ته...این یه رعد و برق امید توی هممونه...
پرستارا از اتاق بیرونمون کردن و همه پشت شیشه اتاق جمع شدیم...جین بلافاصله زنگ زد به یونگی تا خبرارو بهش بده...بلاخره...جیهوپ حالا یه لبخند ملیح روی صورتشه...ته با امیدواری به داخل اتاق خیره شده...جیمین چشماش برق میزنه...و خودم...احساسمو نمیتونم وصف کنم...
پرستارا رادار شوک رو آوردن و پزشک محلول رو ریختن روی آردو ها و صدای پزشک توی سرم پلی میشد که هر لحظه درجه ژول رو میبرد بالا تر...رسید به اخرین درجه رادار شوک...ضربان قلبش هر لحظه میومد پایین تر...استرس هممون بیشتر میشد...برای جیمین دیگه ناخن نمونده بود...صدای داد دکتر جی به گوشمون خورد...
دکتر جی:....
#ادامه_دارد
۳.۲k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.