شیلان
*شیلان*
شیلان:
هیرسابا خنده گفت : بنظرت چطورم
- خیلی بد .
لبخند کمرنگی زدخم شدم پیشونیشو بوسیدم
هیرسا : فکر کنم حالم خیلی بده اینجوری شدم
- خدا کنه که چیزی نباشه
با اومدن دکتر از هیرسا فاصله گرفتم اومد بالای سر هیرسا وگفت : وضعیت معده ات تعریفی نداره آقا پسر
هیرسا : زنده می مونم
دکتر لبخندی زد وگفت : دوراز جونت ولی حتما باید یه سری آزمایش انجام بدی چند روزم مهمون مایی الانم گفتم انتقالت بدن به بخش
- میشه بیشتر توضیح بدید دکتر
دکتر: باید از معده اش عکس برداری بشه چون خونریزی کرده تا کاراش رو انجام بدیم نتیجه قطعی رو میگیم دخترم جای نگرانی نیست ولی فکر کنم این معده درد وخونریزی بخاطر قرص های بود که قبلا استفاده می کردید
- چه قرص هایی
دکتر هیرسا رو نگاه کرد وگفت : خانمتون هستن
هیرسا نگاهی بهم انداخت وگفت : بگین دکتر برای چیه
دکتر : پرونده ای پزشکیتون رو یه نگاهی انداختیم مثله اینکه یک سال زیر نظر دکتر روانشناس بودید
هیرسا اخم کرداروم گفتم : بخاطر خودکشی که انجام داده
دکتر : بله معدشون آسیب دیده ونادیده گرفتن با مسکن هم بدتر شده تا جواب عکس برداری وآزمایشات رو ببینم ببینیم چی میشه
هیرسا: ممنون دکتر
با رفتن دکتر رفتم کنار هیرسا وموهاش رو ناز کردم نگام نمی کرد
- هیرسا ...
هیرسا : کی بهت گفته
- نگین
تو چشام نگاه کرد وگفت : به کسی نگو
- نمیگم
خم شدم گونه اش رو بوسیدم لبخند کمرنگی زد وگفت : یه وقت برام دلسوزی نکنی هان
- نچ
خندید وبعد اروم گفت : از بیمارستان متنفرم
- من پیشتم خوشگله
لبخند کمرنگی زد اومدن هیرسا رو بردن تو بخش ازشون خواستم یه اتاق یه تخته بدن هیرسا که خدا رو شکر یه اتاق خوبم بهش دادن لباسشو عوض کرده بودن با خنده گفت : ببین چطوری شدم خیلی مسخره شدم نه
- نه تو هر چی می پوشی بهت میاد تازه رنگ لباس با رنگ چشات سِت شده
لبخند زد وبا کمک منو پرستار رو تخت دراز کشید با صدای در برگشتم نگین بود لبخند زدوگفت : مزاحم نیستم
هیرسا نگاهم کرد گفتم : نه چی شده اینجایی
شیلان:
هیرسابا خنده گفت : بنظرت چطورم
- خیلی بد .
لبخند کمرنگی زدخم شدم پیشونیشو بوسیدم
هیرسا : فکر کنم حالم خیلی بده اینجوری شدم
- خدا کنه که چیزی نباشه
با اومدن دکتر از هیرسا فاصله گرفتم اومد بالای سر هیرسا وگفت : وضعیت معده ات تعریفی نداره آقا پسر
هیرسا : زنده می مونم
دکتر لبخندی زد وگفت : دوراز جونت ولی حتما باید یه سری آزمایش انجام بدی چند روزم مهمون مایی الانم گفتم انتقالت بدن به بخش
- میشه بیشتر توضیح بدید دکتر
دکتر: باید از معده اش عکس برداری بشه چون خونریزی کرده تا کاراش رو انجام بدیم نتیجه قطعی رو میگیم دخترم جای نگرانی نیست ولی فکر کنم این معده درد وخونریزی بخاطر قرص های بود که قبلا استفاده می کردید
- چه قرص هایی
دکتر هیرسا رو نگاه کرد وگفت : خانمتون هستن
هیرسا نگاهی بهم انداخت وگفت : بگین دکتر برای چیه
دکتر : پرونده ای پزشکیتون رو یه نگاهی انداختیم مثله اینکه یک سال زیر نظر دکتر روانشناس بودید
هیرسا اخم کرداروم گفتم : بخاطر خودکشی که انجام داده
دکتر : بله معدشون آسیب دیده ونادیده گرفتن با مسکن هم بدتر شده تا جواب عکس برداری وآزمایشات رو ببینم ببینیم چی میشه
هیرسا: ممنون دکتر
با رفتن دکتر رفتم کنار هیرسا وموهاش رو ناز کردم نگام نمی کرد
- هیرسا ...
هیرسا : کی بهت گفته
- نگین
تو چشام نگاه کرد وگفت : به کسی نگو
- نمیگم
خم شدم گونه اش رو بوسیدم لبخند کمرنگی زد وگفت : یه وقت برام دلسوزی نکنی هان
- نچ
خندید وبعد اروم گفت : از بیمارستان متنفرم
- من پیشتم خوشگله
لبخند کمرنگی زد اومدن هیرسا رو بردن تو بخش ازشون خواستم یه اتاق یه تخته بدن هیرسا که خدا رو شکر یه اتاق خوبم بهش دادن لباسشو عوض کرده بودن با خنده گفت : ببین چطوری شدم خیلی مسخره شدم نه
- نه تو هر چی می پوشی بهت میاد تازه رنگ لباس با رنگ چشات سِت شده
لبخند زد وبا کمک منو پرستار رو تخت دراز کشید با صدای در برگشتم نگین بود لبخند زدوگفت : مزاحم نیستم
هیرسا نگاهم کرد گفتم : نه چی شده اینجایی
- ۱۴.۰k
- ۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط