پارت ۱۵
پارت ۱۵
#ددی_خشن
کوک: خوب چرا دستتو برداشتی ادامه بده
ات: نه دیگه همون بس بود بریم پایین حتما جیمین و مینهو بیدار شدن
کوک: هوفففف حداقل بزار ی بوس بکنم
ات: فقط ی بوس ها
کوک : آره فقط یکی
ویو ات
کوک نزدیکم شد و ی بوس رو لبام کرد
ک یهو صدای در اومد
( تق....تق..)
ات: بله؟
مینهو : نمیخواین بیاین پایین صبحونه بخوریم
ات: الان میایم
ویو ات
از جام بلند شدم
کوک : کجا ؟
ات: میخوام برم صورتمو بشورم بعد آماده شم برم پایین اگه اجازه بدی
کوک: من اجازه نمی دم
ات : یعنی چی؟
کوک: شوخی کردم( خنده ی خرگوشی)
رفتم دستشویی و کارای لازمو کردم اومدم بیرون صورتمو شستم خش کردم و ی لباس پوشیدم
رفتم سمت در
کوک : وایسا باهم بریم
ات: ت ک هنوز صورتتو نشستی
کوک: الان میشورم صب کن
ویو ات
وایستادم تا کوک هم صورتشو بشوره باهم بریم پایین
ی ربع بعد
کوک لباسشو پوشید و باهم رفتیم پایین
ویو ات
وقتی رفتیم پایین جیمین و منیهو نشسته بودن دور میز و داشتند صبحونه می خوردن
ات: سلام صبح بخیر
مینهو و جیمین : سلام صبح ت هم بخیر
کوک: سلام صبح همتون بخیر
ویو ات
منو کوک رفتیم نشستیم و شروع کردیم ب صبحانه خوردن
مینهو : ات امروز بریم خرید ؟
ات: واس چی خرید مگه چ خبره
منیهو: جیمین میگه همشب مهمونی نمیدونم کوک بهت گفته یا نه
ات: کوک ت خبر داشتی بهم نگفتی؟
کوک : بخدا من روحمم خبر نداره از این مهمونی
جیمین: عه چرا دعوا میکنی من ب کوک هیچی نگفتم من خودمم امروز خبردار شدم
کوک : حالا مهمونی کجا هست؟
جیمین :.........
#ددی_خشن
کوک: خوب چرا دستتو برداشتی ادامه بده
ات: نه دیگه همون بس بود بریم پایین حتما جیمین و مینهو بیدار شدن
کوک: هوفففف حداقل بزار ی بوس بکنم
ات: فقط ی بوس ها
کوک : آره فقط یکی
ویو ات
کوک نزدیکم شد و ی بوس رو لبام کرد
ک یهو صدای در اومد
( تق....تق..)
ات: بله؟
مینهو : نمیخواین بیاین پایین صبحونه بخوریم
ات: الان میایم
ویو ات
از جام بلند شدم
کوک : کجا ؟
ات: میخوام برم صورتمو بشورم بعد آماده شم برم پایین اگه اجازه بدی
کوک: من اجازه نمی دم
ات : یعنی چی؟
کوک: شوخی کردم( خنده ی خرگوشی)
رفتم دستشویی و کارای لازمو کردم اومدم بیرون صورتمو شستم خش کردم و ی لباس پوشیدم
رفتم سمت در
کوک : وایسا باهم بریم
ات: ت ک هنوز صورتتو نشستی
کوک: الان میشورم صب کن
ویو ات
وایستادم تا کوک هم صورتشو بشوره باهم بریم پایین
ی ربع بعد
کوک لباسشو پوشید و باهم رفتیم پایین
ویو ات
وقتی رفتیم پایین جیمین و منیهو نشسته بودن دور میز و داشتند صبحونه می خوردن
ات: سلام صبح بخیر
مینهو و جیمین : سلام صبح ت هم بخیر
کوک: سلام صبح همتون بخیر
ویو ات
منو کوک رفتیم نشستیم و شروع کردیم ب صبحانه خوردن
مینهو : ات امروز بریم خرید ؟
ات: واس چی خرید مگه چ خبره
منیهو: جیمین میگه همشب مهمونی نمیدونم کوک بهت گفته یا نه
ات: کوک ت خبر داشتی بهم نگفتی؟
کوک : بخدا من روحمم خبر نداره از این مهمونی
جیمین: عه چرا دعوا میکنی من ب کوک هیچی نگفتم من خودمم امروز خبردار شدم
کوک : حالا مهمونی کجا هست؟
جیمین :.........
۱۸.۵k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.