«چند پارتی از جین»
«چند پارتی از جین»
«ازدواج اجباری....»
«درخواستی»
پارت:1
مایا: سلام من مایا هستم 17 سالمه... دو رگه هستم مامانم ایرانیه و پدرم کره ای... و در کره ی جنوبی زندگی. میکنیم.... امروز قراره. خاله ام و همراه با پسرش و شوهرش بیان به خونه ی ما...
از اخرین باری که خاله امو دیدم 3 ساله ام بود...
خیلی خوشحالم که قراره امروز بیان خونمون و ببینمشون لحضه شماری میکنم که ببینم جین چه شکلی شده.. راستی اسم پسر خاله ام جین هست وقتی که پچه بودیم خیلی باهم دیگه بازی میکردیم ولی زیاد از بچگیمون یادم نمیاد....
قراره ساعت 8 شب اینجا باشن و الان ساعت 3 ظهره
خیلی خسته بودم برای همین یکم خوابیدم...
میا ویو: از خواب بیدار شدم دیدم که ساعت 6 یا خداا
سریع از تختم پاشدم رفتم حموم و یه دوش 30 مینی گرفتم. و اومدم بیرون
موهای بلند طلایی رنگمو خشک کردم و بهشون حالت دادم و موهامو گذاشتم باز باشه.... و یه میکاپ ملایم انجام دادم و رفتم سمت کمد.و لباس مشکی رنگ خوشگلمو تنم کردم. ولی یکم کوتاه بود.....
عطر تلخ خوشبو ام را زدم
دقیقا ساعت 7 نیم بود.... یه چند دقیقه دیگه میرسیدن برای همین رفتم طبقه ی پایین تا در کار ها به مامانم کمک. کنم
مایا: مامانن خاله کی میاد..
مامان میا: تقریبا یه 10 دقیقه دیگه میرسین..
مایا: کاری داری که برات انجام بدم..؟
مامان میا: نه عزیزم.. تموم. کار ها رو خودم انجام دادم
مایا: پس من یکم فیلم میبینم تا بیان
مامان میا: باشه دخترم
مایا ویو: حصلم سر رفته یود برای همین تلویزیون رو روشن کردم و مشغول فیلم دیدن بودم که صدای در اومد... رفتم سمت در و در را باز کردم... که دیدم.... یک پسر قد بلند و جذاب پشت در ایستاده فک. کنم جین باشه...
میا: سلام عام... تو جین هستی
جین: درسته خودمم تو هم میا هستی؟
میا: بله بفرمایید داخل.. خاله و شوهر خاله کجان
خاله میا: سلامم عزیزم
میا: رفتم سمت خاله و بغلش کردم خیلی دلم برشا تنگ شده بود
میا: بفرمایید داخل
میا: اومدن داخل و روی مبل نشستن و منم با چایی و میوه ازشون پذیرایی کردم....
جین ویو: زنگ در رو زدم یه خانم قد بلند و جذاب در را باز کرد فک. کنم میا باشه اخ چقدر خوشگله اههه جین چی میگی پسر...
مامان میا: چه خبر عزیزم
خاله میا: سلامتی هیچی گفتم بیام بهتون سر بزنم
میا خاله جون چقدر بزرگ شدی از اخرین باری کع دیدمت 3 سالت بود خیلی خوشگل شدیا..
میا: خنده ای کرذم و گفتم... مرسی خاله جون..
مامان میا: خب الان بهشون موضوع رو بگیم...
بابا میا: اره تو بهشون بگو من نمیتونم...
مامان میا: منم نمیتونم بگم...
مامان جین: اصن خودم. میگم....
میا: عام چیشده... دارین کنجکاوم میکنین ها...
جین: مامان راست میگه.. چیشده...؟
خاله ی میا: خب راستش.....
حمایت کنید
نظرتون رو درباره ی (چند پارتی) بهم بگید....
شرط:
25 لایک
20 کامنت
شرطا رو زیاد گذاشتم تا ایده به ذهنم برسه و بنویسم... راستی کسایی که بهم درخواست دادن که چند پارتی بنویسم اگه دیدید که دیر اپلود شد ببخشید چون که سرم شلوغه ولی حتما مطمئن باشید که تموم درخواست هایی که دادید رو مینویسم.... 🤍🙃
«ازدواج اجباری....»
«درخواستی»
پارت:1
مایا: سلام من مایا هستم 17 سالمه... دو رگه هستم مامانم ایرانیه و پدرم کره ای... و در کره ی جنوبی زندگی. میکنیم.... امروز قراره. خاله ام و همراه با پسرش و شوهرش بیان به خونه ی ما...
از اخرین باری که خاله امو دیدم 3 ساله ام بود...
خیلی خوشحالم که قراره امروز بیان خونمون و ببینمشون لحضه شماری میکنم که ببینم جین چه شکلی شده.. راستی اسم پسر خاله ام جین هست وقتی که پچه بودیم خیلی باهم دیگه بازی میکردیم ولی زیاد از بچگیمون یادم نمیاد....
قراره ساعت 8 شب اینجا باشن و الان ساعت 3 ظهره
خیلی خسته بودم برای همین یکم خوابیدم...
میا ویو: از خواب بیدار شدم دیدم که ساعت 6 یا خداا
سریع از تختم پاشدم رفتم حموم و یه دوش 30 مینی گرفتم. و اومدم بیرون
موهای بلند طلایی رنگمو خشک کردم و بهشون حالت دادم و موهامو گذاشتم باز باشه.... و یه میکاپ ملایم انجام دادم و رفتم سمت کمد.و لباس مشکی رنگ خوشگلمو تنم کردم. ولی یکم کوتاه بود.....
عطر تلخ خوشبو ام را زدم
دقیقا ساعت 7 نیم بود.... یه چند دقیقه دیگه میرسیدن برای همین رفتم طبقه ی پایین تا در کار ها به مامانم کمک. کنم
مایا: مامانن خاله کی میاد..
مامان میا: تقریبا یه 10 دقیقه دیگه میرسین..
مایا: کاری داری که برات انجام بدم..؟
مامان میا: نه عزیزم.. تموم. کار ها رو خودم انجام دادم
مایا: پس من یکم فیلم میبینم تا بیان
مامان میا: باشه دخترم
مایا ویو: حصلم سر رفته یود برای همین تلویزیون رو روشن کردم و مشغول فیلم دیدن بودم که صدای در اومد... رفتم سمت در و در را باز کردم... که دیدم.... یک پسر قد بلند و جذاب پشت در ایستاده فک. کنم جین باشه...
میا: سلام عام... تو جین هستی
جین: درسته خودمم تو هم میا هستی؟
میا: بله بفرمایید داخل.. خاله و شوهر خاله کجان
خاله میا: سلامم عزیزم
میا: رفتم سمت خاله و بغلش کردم خیلی دلم برشا تنگ شده بود
میا: بفرمایید داخل
میا: اومدن داخل و روی مبل نشستن و منم با چایی و میوه ازشون پذیرایی کردم....
جین ویو: زنگ در رو زدم یه خانم قد بلند و جذاب در را باز کرد فک. کنم میا باشه اخ چقدر خوشگله اههه جین چی میگی پسر...
مامان میا: چه خبر عزیزم
خاله میا: سلامتی هیچی گفتم بیام بهتون سر بزنم
میا خاله جون چقدر بزرگ شدی از اخرین باری کع دیدمت 3 سالت بود خیلی خوشگل شدیا..
میا: خنده ای کرذم و گفتم... مرسی خاله جون..
مامان میا: خب الان بهشون موضوع رو بگیم...
بابا میا: اره تو بهشون بگو من نمیتونم...
مامان میا: منم نمیتونم بگم...
مامان جین: اصن خودم. میگم....
میا: عام چیشده... دارین کنجکاوم میکنین ها...
جین: مامان راست میگه.. چیشده...؟
خاله ی میا: خب راستش.....
حمایت کنید
نظرتون رو درباره ی (چند پارتی) بهم بگید....
شرط:
25 لایک
20 کامنت
شرطا رو زیاد گذاشتم تا ایده به ذهنم برسه و بنویسم... راستی کسایی که بهم درخواست دادن که چند پارتی بنویسم اگه دیدید که دیر اپلود شد ببخشید چون که سرم شلوغه ولی حتما مطمئن باشید که تموم درخواست هایی که دادید رو مینویسم.... 🤍🙃
۱۵.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.