دریا شاهد بود

دریا شاهد بود
P:4

وارد کلاس شدیم نامجون و تهیونگ مشغول صحبت کردن بودن و جونگ کوکم پیششون بود اگه اشتباه نکنم همکلاسی ان جیمین با خیال اینکه من پشتشم و دارم می رم رفت پیششون ومنم رفتم کنار صندلی معلمشون
وبلند گفتم : کیم تهیونگ( بلند )
نگاه های همه چرخید سمت من و اون سرش و جوری چرخوند که صدای مهره های گردنش و شنیدم کت و بالا گرفتم و پرت کردم زیر پاش جیمین از تعجب خشکش زده بود و جونگ کوک با لبخند شرورانه نگاه می‌کرد و نامجون نگاهش به تهیونگ بود و انگار از ریکشن اون می ترسید ادامه دادم و گفتم
ا.ت : چرا فکر کردی کتت و می شورم( بلند )
پوزخندی زد و گفت
تهیونگ : لی ا.ت ( بلند )
باشتاب به سمتم اومد دروغ چرا ترسیدم اما نخواستم نشون بدم پس منم به سمتش رفتم که یونگی اومد و داد زد
یونگی : تهیونگ بسه بچه ها دارن نگاه می کنن رو به من گفت
یونگی: توام برو سر کلاست دنبال شری؟ مدیر داره میاد
جیمین: ا.ت بریم
زود تر از جیمین خارج شدم که مدیر مین جلو راهم سبز شد
مدیر مین : به به خانوم تازه وارد نرسیده دردسر درست کردی ؟ دفتر
تن صداش و بالا تر برد و ادامه‌داد : هوی کیم تهیونگ دفتر

___

ویو ا.ت/دفتر مدیر
مدیر مین نفری دوتا برگه جلومون گزاشت و گفت
مدیر مین: نیم ساعت وقت دارید زود تمومش کنید
و از دفتر خارج شد اما تهیونگ ، دستش زیر سرش بود و چشماش و بسته بود بعد از حدود پنج دقیقه غرورم و زیر پا گذاشتم و پرسیدم
ا.ت : تواین برگه کوفتی چی بنویسم؟ ( بی حوصله )
تهیونگ : تو که انقدر شری نمی دونی تو این لامصب چی بنویسی ؟ ( پوزخند )
ا.ت : فعلا کس که شر راه انداخته تویی من فقط کتت و بهت پس دادم
تهیونگ : سرم درد می کنه فکت و ببند دو صفحه معذرت خواهی بنویس
چیزی نگفتم وشروع کردم به نوشتن اواسط صفحه دوم بودم که مدیر وارد شد
مدیر : کیم تهیونگ می تونی بری
چرا اون بره ولی من نه از لج پاشدم که منم برم
مدیر : کجا به سلامتی؟
مجبورم کرد که بشینم تهیونگ بلند شد بره که برگشت سمت من
تهیونگ: اوه ممنون که کاغذ منم نوشتی ( خنده )
منم وقتی فهمیدم که یک صفحه کافی بود یکی از برگه هارو رو میز گذاشتم اون یکی رم کوبیدم تو سینه اش و چون زنگ آخر بود با کیفم از مدرسه خارج شدم

Na_hido
دیدگاه ها (۲)

دریا شاهد بود P:5 به سمت کافه رفتم لباس هامو عوض کردم و مشغو...

دریا شاهد بود P:6مشغول صحبت شدیم که نامجون روبه من گفتنامجون...

دریا شاهد بود P:3فردا صبح مدرسه/ ویو ا.تهمینطور که شیر کاکائ...

دریا شاهد بود P:2سه تایی تو راه رو راه می رفتیم انقدر هیجان ...

"سرنوشت "p,30...۱۰ مین بعد ....ماشین جیهوپ جلوی کلبه ی چوبی ...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

پارت ۲۵ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط