cold Mafia (P23)
cold Mafia (P23)
#جمهوری_اسلامی_ایران
کوک : از کی اومدی
جیمین : همین الان اومدم بهت سر بزنم
کوک : سر بزنی*پوزخند* برا مزاحمت اومدی میدونی اینجا جان نیست پاشو برو خونت من امشب نیستم
شوگا، تهیونگ،جیمین همزمان : کجا
ا.ت : جونگ کوک
کوک : ا.ت
جیمین : سلام من جیمین شی هستم از دیدار شما خوشبختم *دست بلند کرد*
جونگکوک به جای ا.ت دست داد*
جونکوک : اونم از دیدار شما خوشبخت نیست و شما کی برمیگردید خونه هاتون
ا.ت : عه جونکوک
جونکوک : اوکی پس بمونید عمارت آتیش نکشید منو ا.ت تا فردا نیستیم
تهیونگ : چی تو و ا.ت میخوان سفر تنها برید
شوگااا : اوووو فک کنم برا کار های...
کوک بالشت پرت کرد رو صورتش*
ا.ت از خجالت سرخ شد*
کوک : پاشو بریم ا.ت*
از زبان ا.ت : تو ماشین نشستیم کوک پشت فرمون نشست میخواستم کمربند ببندم که گیر کرده بود کوک اومد درستش کنه لحظه ای چشامو بستم
از زبان کوک :
سوار ماشین شدیم دیدم کمربند ا.ت گیر کرده رفتم درستش کنم ولی دیدم ا.ت لحظه ای چشاشو بست پوزخندی زدم فک میکرد میخواست ببوسمش
وقتی ا.ت چشاشو وا میکنه از پوزخند کوک سرخ میشه کوک متوجه میشه
کوک : فک میکردی میخواستم ببوسمت
ا.ت : چی معلومه نه
کوک : *پوزخند*نزدیک لب های ا.ت میشه ک.یسی میزاره
ا.ت : سرخ میشه*
کوک : اححح انقد سرخ نشو دلم ضعف کرد
ویو شب :
رسیدیم به یه جنگل
کوک دستاش گذاشته جلو چشمام بود داشت راهنماییم میکرد که رسیدیم به یه کلبه وقتی دستاشو از چشام برد دهنم وا موند با چیزی که دیدم
ا.ت : جونگ کوک
کوک : ا.ت*زانو میزنه که ا.ت با دیدن انگشتر لبخند میزنی*میشه تا آخر عمر کنارم باشی
ا.ت : *لبخندی میزنه* معلومه که ارههه*ذوق*
کوک انگشتر میزاره رو انگشت ا.ت*
کوک به شدت ذوق ا.ت رو میبوسه**
صبح ویو :
ادامه داره...
ادمین : کامنتی که گذاشتم چک کن
#جمهوری_اسلامی_ایران
کوک : از کی اومدی
جیمین : همین الان اومدم بهت سر بزنم
کوک : سر بزنی*پوزخند* برا مزاحمت اومدی میدونی اینجا جان نیست پاشو برو خونت من امشب نیستم
شوگا، تهیونگ،جیمین همزمان : کجا
ا.ت : جونگ کوک
کوک : ا.ت
جیمین : سلام من جیمین شی هستم از دیدار شما خوشبختم *دست بلند کرد*
جونگکوک به جای ا.ت دست داد*
جونکوک : اونم از دیدار شما خوشبخت نیست و شما کی برمیگردید خونه هاتون
ا.ت : عه جونکوک
جونکوک : اوکی پس بمونید عمارت آتیش نکشید منو ا.ت تا فردا نیستیم
تهیونگ : چی تو و ا.ت میخوان سفر تنها برید
شوگااا : اوووو فک کنم برا کار های...
کوک بالشت پرت کرد رو صورتش*
ا.ت از خجالت سرخ شد*
کوک : پاشو بریم ا.ت*
از زبان ا.ت : تو ماشین نشستیم کوک پشت فرمون نشست میخواستم کمربند ببندم که گیر کرده بود کوک اومد درستش کنه لحظه ای چشامو بستم
از زبان کوک :
سوار ماشین شدیم دیدم کمربند ا.ت گیر کرده رفتم درستش کنم ولی دیدم ا.ت لحظه ای چشاشو بست پوزخندی زدم فک میکرد میخواست ببوسمش
وقتی ا.ت چشاشو وا میکنه از پوزخند کوک سرخ میشه کوک متوجه میشه
کوک : فک میکردی میخواستم ببوسمت
ا.ت : چی معلومه نه
کوک : *پوزخند*نزدیک لب های ا.ت میشه ک.یسی میزاره
ا.ت : سرخ میشه*
کوک : اححح انقد سرخ نشو دلم ضعف کرد
ویو شب :
رسیدیم به یه جنگل
کوک دستاش گذاشته جلو چشمام بود داشت راهنماییم میکرد که رسیدیم به یه کلبه وقتی دستاشو از چشام برد دهنم وا موند با چیزی که دیدم
ا.ت : جونگ کوک
کوک : ا.ت*زانو میزنه که ا.ت با دیدن انگشتر لبخند میزنی*میشه تا آخر عمر کنارم باشی
ا.ت : *لبخندی میزنه* معلومه که ارههه*ذوق*
کوک انگشتر میزاره رو انگشت ا.ت*
کوک به شدت ذوق ا.ت رو میبوسه**
صبح ویو :
ادامه داره...
ادمین : کامنتی که گذاشتم چک کن
۱۲.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.