cold Mafia (P24)
cold Mafia (P24)
صبح ویو :
از زبان ا.ت :
وقتی بیدار شدم کوک هنوز خواب بود نزدیک گوشش شدم..
ا.ت : بیبی نمیخوای بیدار شی*آروم*
کوک :......
ا.ت : کوکی
کوک : ا.ت لطفا*با صدای خواب*
ا.ت : جونگکوکااا *کمی بلند*
ا.ت : باشه خودت خواستی
ا.ت رفت آب یخ آورد، ریخت رو جونگکوک، کوک از خواب پرید*
کوک : یاا ا.ت این چه کاریه*داد*دیونه شدی
ا.ت : با اخم رفت* ببخشید
کوک : فهمیدم رو دادی که سرش کشیدم ناراحت شده دستش کشوندم نشوندم رو خودم*
کوک : ببخشید پرنسسم
ا.ت : جونگکوکا
کوک : هوم
ا.ت : خیلی دوست دارم
کوک : چی*ذوق*
ا.ت : گفتم خیلی دوست دارم
کوک : چقدر *ذوق*
ا.ت : خیلی خیلی خیلی دوست دارم تا نپرسی من عاشقتم کاشکی یه کلمه ای بود تا بیشتر از دوست دارم بشه گفت
کوک : *کله صورتش می.بوسه*منم عاشقتم ا.ت.
کمی بعد :
از زبان جونکوک :
گوشیم زنگ خورده بود با اسم دونگ گئون(دونگ گئون با پدر کوک باهم میجنگیدن حالا اومده جونگ کوک تهد.ید کنه) خشکم زد تماس جواب دادم.
کوک : چی میخوای*سرد*
دونگ گئون : بلد نیستی سلام بدی*پوزخند*
کوک : گفتم چی میخوای*سرد*
دونگ گئون: اگه نمیخوای باندت نابود شه باید بیای اینجا.
پایان مکالمه*
ا.ت : کوک*نگران*
کوک : سرم بردم بالا* بله بیب
ا.ت : چیزی شده؟ چرا اخمات توهم هستن*نگران*
کوک : چیزی نیست پرنسسم عاا من باید برم جایی نرو اگه چیزی شده به بادیگاردها بگو باشه*پیشونی میبوسه*
ا.ت : عاا ب.اشه خدافظ
کوک : خدافظ بیب
از زبان ا.ت :
وقتی کوک رفت احساس کردم حال تهوع گرفتم وقتی با.لا آوردم سرگیجه بدی گرفتم وقتی بلند شدم حس حال تهوع دوباره بهم دست داد دستم گذاشتم رو سرم رفتم پیش بادیگارد ها تا تهیونگ خبر کنن.
دوساعت بعد تهیونگ اومد*
تهیونگ : ا.ت خوبی*نگران*
ا.ت : خوبم فقط حال تهوع زیادی دارم
تهیونگ : باشه الان معاینه میکنم ببینم چه مشکلی هست
تهیونگ همینطور درحال معاینه ا.ت بود یه لحظه با دهن باز عینک گذاشت بالا سرش
ا.ت : چیزی شده تهیونگ؟
تهیونگ : ا.ت باورم نمیشه تو حامله ای
ا.ت : چی*اخم*
صدای باز شدن در میومد جونگکوک اومد*
صبح ویو :
از زبان ا.ت :
وقتی بیدار شدم کوک هنوز خواب بود نزدیک گوشش شدم..
ا.ت : بیبی نمیخوای بیدار شی*آروم*
کوک :......
ا.ت : کوکی
کوک : ا.ت لطفا*با صدای خواب*
ا.ت : جونگکوکااا *کمی بلند*
ا.ت : باشه خودت خواستی
ا.ت رفت آب یخ آورد، ریخت رو جونگکوک، کوک از خواب پرید*
کوک : یاا ا.ت این چه کاریه*داد*دیونه شدی
ا.ت : با اخم رفت* ببخشید
کوک : فهمیدم رو دادی که سرش کشیدم ناراحت شده دستش کشوندم نشوندم رو خودم*
کوک : ببخشید پرنسسم
ا.ت : جونگکوکا
کوک : هوم
ا.ت : خیلی دوست دارم
کوک : چی*ذوق*
ا.ت : گفتم خیلی دوست دارم
کوک : چقدر *ذوق*
ا.ت : خیلی خیلی خیلی دوست دارم تا نپرسی من عاشقتم کاشکی یه کلمه ای بود تا بیشتر از دوست دارم بشه گفت
کوک : *کله صورتش می.بوسه*منم عاشقتم ا.ت.
کمی بعد :
از زبان جونکوک :
گوشیم زنگ خورده بود با اسم دونگ گئون(دونگ گئون با پدر کوک باهم میجنگیدن حالا اومده جونگ کوک تهد.ید کنه) خشکم زد تماس جواب دادم.
کوک : چی میخوای*سرد*
دونگ گئون : بلد نیستی سلام بدی*پوزخند*
کوک : گفتم چی میخوای*سرد*
دونگ گئون: اگه نمیخوای باندت نابود شه باید بیای اینجا.
پایان مکالمه*
ا.ت : کوک*نگران*
کوک : سرم بردم بالا* بله بیب
ا.ت : چیزی شده؟ چرا اخمات توهم هستن*نگران*
کوک : چیزی نیست پرنسسم عاا من باید برم جایی نرو اگه چیزی شده به بادیگاردها بگو باشه*پیشونی میبوسه*
ا.ت : عاا ب.اشه خدافظ
کوک : خدافظ بیب
از زبان ا.ت :
وقتی کوک رفت احساس کردم حال تهوع گرفتم وقتی با.لا آوردم سرگیجه بدی گرفتم وقتی بلند شدم حس حال تهوع دوباره بهم دست داد دستم گذاشتم رو سرم رفتم پیش بادیگارد ها تا تهیونگ خبر کنن.
دوساعت بعد تهیونگ اومد*
تهیونگ : ا.ت خوبی*نگران*
ا.ت : خوبم فقط حال تهوع زیادی دارم
تهیونگ : باشه الان معاینه میکنم ببینم چه مشکلی هست
تهیونگ همینطور درحال معاینه ا.ت بود یه لحظه با دهن باز عینک گذاشت بالا سرش
ا.ت : چیزی شده تهیونگ؟
تهیونگ : ا.ت باورم نمیشه تو حامله ای
ا.ت : چی*اخم*
صدای باز شدن در میومد جونگکوک اومد*
۱۸.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.