《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 37
ات از جلوی جین کنار رفت جین توی یک قدمی سون هی ایستاد و دست هاشو گرفت
سون هی : میدونی تو خوشتیپ ترین داماد دنیا هستی
جین : تو هم خوشگل ترین عروس دنیا هستی
ات : بسه مرغ عشقا داره دیر میشه باید بریم
سون هی با حالت اعتراضی روبه جین گفت
سون هی : عروس امشب منم اما مطمئنم همه چشما روی زن داداشمه
ات خنده خجالتی کرد که جین گفت
جین : جیمین پایین منتظرمونه بیای بریم
جین دست سون هی رو گرفت و از اوتاق خارج شد ات هم پشت سرشون از اوتاق خارج شد و به سمت در خروجی رفتن
وقتی به حیات خونه رفت نگاهش اوفتاد روی جیمین که کنار ماشين اش
وایستاده بود مثله همیشه جذاب بود اما اون کت قرمز به جذابیتش رو بيشتر کرد بود همینجور خیره نگاهش میکرد که با صدای سون هی نگاهش رو ازش گرفت
سون هی : داری با چشمات قورتش میدی
ات : نه اصلا اینجوری نیست من.......
سون هی : لازم نيست توزیع بدی از لپات که قرمز هستن همیچی معلومه
بعد ار این حرف با جین سوار ماشین شدن ات هم به طرف جیمین رفت
و سواره ماشین شدن
جیمین........
چون دیروز نتونستیم چیزی برای ات بخرم چیزای که ممکن لازم داشته باشه رو سفارش دادم صبح بهم زنگ زدن که سفارش هامون آمادست
منم برای تحویل کردنش رفتم مرکز خرید
بعد از اینکه برگشتم پاکت هارو دست خدمتکار فرستادم برای ات
منم رفتم دیدن سون هی که درحال آماده شدن بود
بعد از حرف زدن باهاش سون هی ازم خواست که به ات بگم بیاد پیشش
وقتی وارد اوتاق شدم ات سعی میکرد گردنبند رو ببنده
اما نمیتونست منم بهش گفتم کمکش میکنم و اونم قبول کرد و مشغول بستنش شدن از توی آینه به ات نگاه میکردم
چشماش رو بسته بود فهمیدم چون من بهش نزدیک شدم چشماش رو بسته برای اینکه بفهمم حسی بهم داره یا نه
روی گردنش رو بوسیدم اولش هیچ حرکتی نکرد اما متوجه
نفسای سنگین که میکشید بودم وقتی ازش جدا شدم بدون اینکه بهت نگاه کنه سری از اوتاق بیرون رفت يعني سون هی راست میگفت
اونم یه حسی بهم داره اما باید مطمئن بشم دیگه باید آماده میشدم
بعد از یه دوشه کوتاه و پوشیدن لباسم از اوتاق خارج شدم
توی حیات منتظر ات بودم که بعد از چند مین اومد
و سوار ماشین شد اما اصلا بهم نگاه نمیکرد انگار بخاطر کاری که کردم خجالت میکشید
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟
پارت 37
ات از جلوی جین کنار رفت جین توی یک قدمی سون هی ایستاد و دست هاشو گرفت
سون هی : میدونی تو خوشتیپ ترین داماد دنیا هستی
جین : تو هم خوشگل ترین عروس دنیا هستی
ات : بسه مرغ عشقا داره دیر میشه باید بریم
سون هی با حالت اعتراضی روبه جین گفت
سون هی : عروس امشب منم اما مطمئنم همه چشما روی زن داداشمه
ات خنده خجالتی کرد که جین گفت
جین : جیمین پایین منتظرمونه بیای بریم
جین دست سون هی رو گرفت و از اوتاق خارج شد ات هم پشت سرشون از اوتاق خارج شد و به سمت در خروجی رفتن
وقتی به حیات خونه رفت نگاهش اوفتاد روی جیمین که کنار ماشين اش
وایستاده بود مثله همیشه جذاب بود اما اون کت قرمز به جذابیتش رو بيشتر کرد بود همینجور خیره نگاهش میکرد که با صدای سون هی نگاهش رو ازش گرفت
سون هی : داری با چشمات قورتش میدی
ات : نه اصلا اینجوری نیست من.......
سون هی : لازم نيست توزیع بدی از لپات که قرمز هستن همیچی معلومه
بعد ار این حرف با جین سوار ماشین شدن ات هم به طرف جیمین رفت
و سواره ماشین شدن
جیمین........
چون دیروز نتونستیم چیزی برای ات بخرم چیزای که ممکن لازم داشته باشه رو سفارش دادم صبح بهم زنگ زدن که سفارش هامون آمادست
منم برای تحویل کردنش رفتم مرکز خرید
بعد از اینکه برگشتم پاکت هارو دست خدمتکار فرستادم برای ات
منم رفتم دیدن سون هی که درحال آماده شدن بود
بعد از حرف زدن باهاش سون هی ازم خواست که به ات بگم بیاد پیشش
وقتی وارد اوتاق شدم ات سعی میکرد گردنبند رو ببنده
اما نمیتونست منم بهش گفتم کمکش میکنم و اونم قبول کرد و مشغول بستنش شدن از توی آینه به ات نگاه میکردم
چشماش رو بسته بود فهمیدم چون من بهش نزدیک شدم چشماش رو بسته برای اینکه بفهمم حسی بهم داره یا نه
روی گردنش رو بوسیدم اولش هیچ حرکتی نکرد اما متوجه
نفسای سنگین که میکشید بودم وقتی ازش جدا شدم بدون اینکه بهت نگاه کنه سری از اوتاق بیرون رفت يعني سون هی راست میگفت
اونم یه حسی بهم داره اما باید مطمئن بشم دیگه باید آماده میشدم
بعد از یه دوشه کوتاه و پوشیدن لباسم از اوتاق خارج شدم
توی حیات منتظر ات بودم که بعد از چند مین اومد
و سوار ماشین شد اما اصلا بهم نگاه نمیکرد انگار بخاطر کاری که کردم خجالت میکشید
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟
۱.۲k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.