♡ کیم تهیونگ عاشقتم ♡
♡ کیم تهیونگ عاشقتم ♡
پارت 6
صدایه در به گوش میخورد هوپی از اوتاق اش بیرون رفت و تهیونگ که رویه مبل نشسته بود گفت
تهیونگ: هی جیهوپ اینو در بی صاحب رو باز کن
جیهوپ با اینکه حوصله در باز کردن رو نداشت باز هم خندی کرد و با مهربونی گفت
هوپی : حتما
در رو باز کرد و گفت
هوپی : هیونگاااااااا
تهیونگ بی حوصله گفت
تهیونگ : چیه
هوپی : خانم لی ات آمده
تهیونگ زود از رویه مبل بلند شد و گفت
تهیونگ : وای خدا چیکار کنم
نامجون خیلی آروم و خونسرد گفت
نامی: خوب معلومه خیلی آروم بشین و همچی رو بهش بگو
جین خندیی کرد و گفت
جین : هی فقد برو جلو و بگی سلام دستتو ببر تو موهات و بگو من تهیونگم
تهیونگ عدایه گریه رو کرد و گفت
تهیونگ : هیچ کدومتون بهم راه هل خوبی ندادین الان ات میاد
جیمین : تهیونگ دنبالم بیا
روبه اعضاء کرد و گفت
جیمین: طوری رفتار کنید که تهیونگ مصلا مریضه
دسته تهیونگ رو گرفت و سمته اوتاق اش برد همون دیقه ات وارده سالون
ات : سلام به همگی
جین : سلام خوش اومدی
نامجون خیلی مهربون گفت
نامجون : بشین
ات رویه مبل نشست و نگاهی به اطراف کرد و نگران گفت
ات : تهیونگ کجاست ؟
یهویی جونکوک خودش رو به گریه انداخت همش گریه میکرد
ات نگران گفت : چیشده
همه شکه شده بود از این رفتاره جون کوک
جونکوک : ای خدااااااا
ات : چیشده آقا جئون
جونکوک : تهیونگ
ات : تهیونگ چش شده
جین و شوگا الان یاد اش اومد که جیمین چی گفته بود
جین که کنار جونکوک نشسته بود رو پاش با کف پاش زد
خیلی آروم زمزمه کرد
جین : هی چیکار داری میکنی
جونکوک که عدایه گریه رو در میاورد گفت
جونکوک: حرفایه جیمین رو یادته
پارت 6
صدایه در به گوش میخورد هوپی از اوتاق اش بیرون رفت و تهیونگ که رویه مبل نشسته بود گفت
تهیونگ: هی جیهوپ اینو در بی صاحب رو باز کن
جیهوپ با اینکه حوصله در باز کردن رو نداشت باز هم خندی کرد و با مهربونی گفت
هوپی : حتما
در رو باز کرد و گفت
هوپی : هیونگاااااااا
تهیونگ بی حوصله گفت
تهیونگ : چیه
هوپی : خانم لی ات آمده
تهیونگ زود از رویه مبل بلند شد و گفت
تهیونگ : وای خدا چیکار کنم
نامجون خیلی آروم و خونسرد گفت
نامی: خوب معلومه خیلی آروم بشین و همچی رو بهش بگو
جین خندیی کرد و گفت
جین : هی فقد برو جلو و بگی سلام دستتو ببر تو موهات و بگو من تهیونگم
تهیونگ عدایه گریه رو کرد و گفت
تهیونگ : هیچ کدومتون بهم راه هل خوبی ندادین الان ات میاد
جیمین : تهیونگ دنبالم بیا
روبه اعضاء کرد و گفت
جیمین: طوری رفتار کنید که تهیونگ مصلا مریضه
دسته تهیونگ رو گرفت و سمته اوتاق اش برد همون دیقه ات وارده سالون
ات : سلام به همگی
جین : سلام خوش اومدی
نامجون خیلی مهربون گفت
نامجون : بشین
ات رویه مبل نشست و نگاهی به اطراف کرد و نگران گفت
ات : تهیونگ کجاست ؟
یهویی جونکوک خودش رو به گریه انداخت همش گریه میکرد
ات نگران گفت : چیشده
همه شکه شده بود از این رفتاره جون کوک
جونکوک : ای خدااااااا
ات : چیشده آقا جئون
جونکوک : تهیونگ
ات : تهیونگ چش شده
جین و شوگا الان یاد اش اومد که جیمین چی گفته بود
جین که کنار جونکوک نشسته بود رو پاش با کف پاش زد
خیلی آروم زمزمه کرد
جین : هی چیکار داری میکنی
جونکوک که عدایه گریه رو در میاورد گفت
جونکوک: حرفایه جیمین رو یادته
۲.۰k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.