وقتی بچشو نمی خواد

وقتی بچشو نمی خواد...

پارت هفدهم



یکی از اتاق های اون بار رو گرفتم و رفتم داخلش و تا میتونستم خوردم و همون موقع به ات زنگ زدم ولی رفت روی پیغام گیر
نامجون: ات شیییی (نامجون مسته خیلی هم مسته) دلم براتت تنگ شده ... می‌دونی آخه الان که اینجام همش داره خاطرات اون شب کوفتی مثل فیلم از جلوی چشمام رد میشه ولی موضوع فقط این نیست ...می خواستم بگم ببخشید .... ببخشید که تورو با بچه تنها گذاشتم..... واقعا بخاطر همه چیز متاسفم
م...من فقط یه پسر بچه بودم ........می خواستم به آرزوهام برسم..........ولی .....یادم نبود تو اولین و آخرین آرزوی منی .......هرکسی بهم می گفت هنوز دوست دارم یا نه گفتم نه .....ولی ...فقط می خواستم خودمو گول بزنم .......من هنوزم عاشقتم.....اگه زندگی پس از مرگ وجود داشته باشه قول میدم کل دنیارو دنبالت بگردم و پیدات کنم ....قول میدم برات جبران کنم ...الان که خوابی ولی فردا وقتی بیدار بشی حتماً خبر پیدا شدن جنازم رو می‌شنوی
تیغ رو روی دستم گذاشتم و فشار دستمو زیاد کردم
از زبون ات
توی ماشین بودم و داشتم تند می رفتم سمت بار و به حرف های نامجون گوش میدادم و همینطوری اشک میریختم
فقط دعا دعا می کردم دیر نرسم
بعد از چند دقیقه رسیدم نامجون هم دیگه حرف نمی زد فقط صدای بلند آهنگ میومد ماشین رو وسط خیابون ول کردم و دویدم داخل سمت اتاق شماره ی ۱۳ رفتم ولی توش خالی بود
ات: مگه همین اتاق نبود(داد)
اتاق بغلیش رو نگاه کردم اونم نبود
تک تک در هارو باز کردم که رسیدم به اتاق ۲۳ نامجون نشسته بود و دستش خونی بود سریع رفتم سمتش و تیغ رو از دستش گرفتم
ات: میفهمی داری چه غلطی می کنی؟
نامجون: ت...تو اینجا چیکار می کنی؟
رفتم سمتش و بغلش کردم که اونم منو بغل کردم
نامجون: ببخشید بابت همه چیز ببخشید
ات:هیسسسس نیازی به عذرخواهی نیست بلند شو از اینجا بریم
به سختی تونستم بلندش کنم یه نگاه به دستش کردم اونقدر عمیق نبود که نیازی به بیمارستان رفتن داشته باشه ولی بازم باید پانسمانش کنم تا عفونت نکنه
دیدگاه ها (۱۰)

وقتی بچشو نمی‌خواد...پارت هجدهم به زور گذاشتمش تو ماشین ات: ...

وقتی بچشو نمی خواد....پارت نوزدهم رفتم تو اتاق رو تخت دراز ک...

وقتی بچشو نمی خواد پارت شونزدهم از زبون نامجون یعنی واقعاً ق...

وقتی بچشو نمی‌خواد پارت پونزدهمنامجون: چطور شدم؟می یونگ: خیل...

game of love and hate(part 33)

جیمین فیک زندگی پارت ۸۲# جیمین : چرا انقدر ذوق داری بریم خون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط