وقتی بچشو نمیخواد
وقتی بچشو نمیخواد...
پارت هجدهم
به زور گذاشتمش تو ماشین
ات: با اون یکی دستت رو زخمتو بگیر تا بیشتر از این خونریزی نکنه
نامجون:باشه
تو راه هیچ کدوممون حرفی نزدیم تا رسیدیم
رفتم سمت نامجون و درو براش باز کردم دیدم تکونی نخور نگاهی به چشماش کردم داش منو نگاه می کرد صورتش کاملا سفید شده بود لباش خشک شده بود دوتا دستش و بخش تقریباً زیادی از لباسش خونی بود
نگرانش شدم فکر کردم چیزیش شده روی دوتا پاهام نشستم و دستمو گذاشتم رو پیشونیش
ات: چقدر یخی...حالت خوبه؟
نامجون:من خوبم ( با یه لبخند عشقولانه و خسته😂)
ات: فکر نکنم زیاد خوب باشی زود باش بریم تو باید زود دستتو ببندم
کمکش کردم بلند بشه از پله ها بالا رفتیم تا به در رسیدیم چند باری در زدم تا جین و جیمین درو باز کردن
جین:ات !! نامجون!! شماها باهم کجا بودین؟
ات:وقت این حرفارو نداریم بیا نامجونو بگیر
جین و جیمین تا خون های روی دست نامجونو دیدن سریع گرفتنش
منم رفتم همه ی سالن و آشپزخونه رو گشتم ولی کمک های اولیه رو پیدا نکردم
ات: جعبه ی کمک های اولیه کجاست ؟
جیمین:تو اتاق جونگکوکه
ات:اتا....
جیمین:طبقه ی بالا اتاق سوم
سریع رفتم سمت اتاق خواب بود ولی برام مهم نبود چراغ رو روشن کردم که بیدار شد
جونگکوک: بالا تهیونگا من هنوز میخوام بخوابم
ات:جعبه ی کمک های اولیه کجاست ؟
با صدای من سریع بلند شد و نشست
جونگ کوک: تو اینجا چیکار می کنی ؟
ات:دارم میگم جعبه کجاست (بلند)
جونگ کوک: بالای کمد
یه صندلی گذاشتم زیر پام و جعبه رو برداشتم و رفتم پایین ولی هیچکس نبود با چشمام دنبال نامجون میگشتم که صدای جین رو شنیدم
جین:بردیمش تو اتاقش بیا دنبالم
پارت هجدهم
به زور گذاشتمش تو ماشین
ات: با اون یکی دستت رو زخمتو بگیر تا بیشتر از این خونریزی نکنه
نامجون:باشه
تو راه هیچ کدوممون حرفی نزدیم تا رسیدیم
رفتم سمت نامجون و درو براش باز کردم دیدم تکونی نخور نگاهی به چشماش کردم داش منو نگاه می کرد صورتش کاملا سفید شده بود لباش خشک شده بود دوتا دستش و بخش تقریباً زیادی از لباسش خونی بود
نگرانش شدم فکر کردم چیزیش شده روی دوتا پاهام نشستم و دستمو گذاشتم رو پیشونیش
ات: چقدر یخی...حالت خوبه؟
نامجون:من خوبم ( با یه لبخند عشقولانه و خسته😂)
ات: فکر نکنم زیاد خوب باشی زود باش بریم تو باید زود دستتو ببندم
کمکش کردم بلند بشه از پله ها بالا رفتیم تا به در رسیدیم چند باری در زدم تا جین و جیمین درو باز کردن
جین:ات !! نامجون!! شماها باهم کجا بودین؟
ات:وقت این حرفارو نداریم بیا نامجونو بگیر
جین و جیمین تا خون های روی دست نامجونو دیدن سریع گرفتنش
منم رفتم همه ی سالن و آشپزخونه رو گشتم ولی کمک های اولیه رو پیدا نکردم
ات: جعبه ی کمک های اولیه کجاست ؟
جیمین:تو اتاق جونگکوکه
ات:اتا....
جیمین:طبقه ی بالا اتاق سوم
سریع رفتم سمت اتاق خواب بود ولی برام مهم نبود چراغ رو روشن کردم که بیدار شد
جونگکوک: بالا تهیونگا من هنوز میخوام بخوابم
ات:جعبه ی کمک های اولیه کجاست ؟
با صدای من سریع بلند شد و نشست
جونگ کوک: تو اینجا چیکار می کنی ؟
ات:دارم میگم جعبه کجاست (بلند)
جونگ کوک: بالای کمد
یه صندلی گذاشتم زیر پام و جعبه رو برداشتم و رفتم پایین ولی هیچکس نبود با چشمام دنبال نامجون میگشتم که صدای جین رو شنیدم
جین:بردیمش تو اتاقش بیا دنبالم
- ۱۷.۵k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط