وقتی بچشو نمیخواد

وقتی بچشو نمی‌خواد


پارت پونزدهم



نامجون: چطور شدم؟
می یونگ: خیلی ....باحال شدی (خنده)
نامجون: حالا می‌زاری موهاتو بزنم؟
می یونگ:آ..آره
بعد از زدن موهای می یونگ نامجون لپشو بوس کرد و دادش بغل ات
پسرا هم داشتن از این صحنه های رمانتیک لذت می بردن
دکتر: بلاخره تونستید موها......( با دیدن موهای نداشته ات و نامجون حرفش نصفه موند)
دکتر:گفتم موهای بچه رو بزنید نه موهای خودتونو
ات: بد شده ؟
دکتر :نه بهتون میاد الان قشنگ معلومه یه خانواده اید
ات و نامجون: خانواده ؟
دکتر:بله خانواده
ات یه نگاه چپ به نامجون انداخت و اونم سرشو پایین انداخت
یه ربع بعد
از زبونم ات
می یونگ رو فرستادم برای شیمی درمانی و خودم رفتم لباسامو عوض کنم اومدم از اتاق بیرون و رفتم پیش مین سو نشستم
ات:همشون رفتن ؟
مین سو: آره رفتن
ات:انقدر درگیر می یونگ بودم یادم رفت اون آدم دزدا چیشدن ؟
مین سو: وقتی بیهوش شدیم پلیس ها اومدن گفتن موقعی که از یکیشون میخواستن اثر انگشت بگیرن پلیس سر رسیده
ات: اثر انگشت براچی؟
مین سو: میخواستن کل دارایی های پسرا رو به نام خودشون کنن
ات: مردم چقدر بیکارن
مین سو: آره .... راستی از کمپانی هم اخراج شدیم تا می یونگ حالش خوب شد باید برگردیم همون جایی که بودیم
ات:....
پرستار:سلام شما همراه اون دختر کوچولو هستید ؟
ات:بله چیزی شده ؟
پرستار:نه فقط خواستم بگم تا نیم ساعت دیگه کارشون تموم میشه برید یه چیزی براش بگیرید بخوره ممکنه بعد فشارش بیوفته
ات:چشم میرم میگیرم مرسی
پرستار: خواهش می کنم(رفت)
مین سو:به نظرم همین سئول هم بمونیم بد نیست
ات:پرستاره چشتو گرفت؟؟(خنده)
پیش پسرا تو ماشین
جونگ‌کوک: نامجون یه سوال بپرسم پارم نمی‌کنی ؟
نامجون:چه سوالی
جونگ‌کوک: تو هنوز ات رو دوست داری ؟
نامجون: معلومه که نه این چه سوالیه
جیمین: خب پس براچی موهاتو زدی
نامجون: بخاطر اون بچه، ربطی به آت نداره
شوگا:ولی من فکر می‌کنم هنوز دوسش داری
نامجون: دوسش ندارم چندبار بگم...اون زمان هاعم که باهاش قرار میزاشتم وضعیتم خیلی فرق می کرد با الان و خب الان هردومون تغییر کردیم
شوگا:حتی اگه بفهمی دیگه قرار نیست هیچوقت ببینیش بازم نظرت همونه
نامجون:دیگه نبینمش؟!
شوگا:ات و مین سو از کمپانی اخراج شدن
نامجون: براچی ؟؟
جین:چون فکر میکنن اون دوتا باعث شدن مارو بیهوش کنن
نامجون:...
تهیونگ: البته مین سو وقتی ات تو خونه حالش بد شده بود بهم گفت که بعد از اینکه می یونگ حالش خوب بشه قراره برگردن همون جایی که بودن
دیدگاه ها (۲۲)

وقتی بچشو نمی خواد پارت شونزدهم از زبون نامجون یعنی واقعاً ق...

وقتی بچشو نمی خواد...پارت هفدهم یکی از اتاق های اون بار رو گ...

وقتی بچشو نمی خواد (گزارش شده بود دوباره گزاشتم)پارت چهاردهم...

وقتی بچشو نمی خواد پارت دوازدهمات: می یونگ ( داد) جونگ کوک: ...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔 کیوتا خیلی گشادیم میاد و به زور این...

عشق در دل مافیاپارت ۴آنچه گذشت: هم شوکه شده بودم هم ناراحت ک...

پارت ۲۵ات شروع میکنه به گریه کردن و داد میزنه و میگه جیمین و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط