عاشق رئیسم شدم♡پارت۴۵
عاشق رئیسم شدم♡پارت۴۵
تلفن رو غط کردم دیدم جیمین بهم زل زده
سوهی: چیزه..برا فردا شب اگه بیکاری با دوستام قراره برم بیرون گفتن بگم تو هم بیای
جیمین:اوک..من ی کاری دارم باید برم
سوهی: اوم باشه
جیمین: فعلا بای
سوهی: بای
بعد که جیمین رفتم زنگ زدم به کوک
سوهی: الو عشقم چخبر
کوک:الو سلام چطوری
سوهی: خوبم چیکار میکنی
کوک:خوبه هیچی سرکارم
سوهی: چیزی شده صدات خسته اس
کوک:نه اوکیم
.
یوری:کوکی جونم این چطوره
.
سوهی: اون صدا یوریه؟
کوک:آم بعدا حرف میزنیم خداحافظ
سوهی: کوک غط نکن میگم اون کی بود
بوق بوق
سوهی: کو.....
خیلی اعصبانی بودم چرا با یوری بوده الان آخه ینی داره چیکار میکنه چرا اینطوری باهام حرف زد با اعصبانیم کتم رو برداشتم لباسمم عوض کردم و رفتم به سما بار تا یکم از اعصبانیتم کم کنم رسیدم بار رفتم تو دور یکی از میزا نشستم و شرو کردم ویسکی خوردن
ساعت ۸ شب:
سوهی ویو:
دیگه کامل مست بودم و توهم میزدم که ی فرد آشنا رو دیدم اومد سمتم
جیمین:سوهی حالت خوبه اینجا چیکار میکنی
سوهی: خودت اینجا چیکار میکنی
جیمین: با دوستام اومدم..تو مستی؟
سوهی: نه من کاملا عادیم
جیمین: ای بابا پاشو بریم
سوهی: نههههههه
راوی ویو:
جیمین براید استایل بغلش کرد و برد صندلی کنار راننده گزاشتش کمربندشم بست و خودشم سوار شد میخواست ماشینو روشن کنه که گوشی سوهی زنگ خورد جیمین به گوشی سوهی نگا کرد که دید نوشته عشقم جیمین جواب نداد ولی کوک باز زنگ زد که مجبور شد جواب بده
کوک:سوهی ببین اشتباه فهمیدی برات توضیح میدم کجایی؟
جیمین: الو سوهی حالش خوب نیست وقتی بیدار شد میگم بهتون زنگ بزنه
کوک:تو کی؟سوهی کجاست؟
تا جیمین اومد جواب بده گوشی سوهی شارژ تمام کرد و به سمت خونه رفتن جیمین سوهی رو گزاشت تو اتاق و خودشم رفت اتاق لیا خوابید
کوک ویو:
وقتی سوهی رو رسوندم خونش و رفتم پیش عموم تا راجب کار حرف بزنیم و یوری هی بهم میچسبید با اون لباس بازش که سوهی بهم زنگ زد مجبور شدم اینجوری باهاش حرف بزنم هوففف امیدوارم ناراحت نشده باشه تا عصری کارم تموم شد که زنگ زدم سوهی ولی جواب نداد ۵۵ بار زنگ زدم قهمیدم خیلی ناراحته رفتم سمت آدرس خونش ولی چون تو خیابان خودش رفت نمیدونم خونش کجاست اه لعنتی دیگه داشتم کفری میشدم دوباره زنگ زدم جواب نداد دوباره زنگ زدم که بلاخره جواب داد ولی صدای پسر اومد ینی اون پسره کی بود با سوهی چیکار داشت الان با سوهی تنهاست خیلی اعصبانی بودم دلم میخواست همه کس و همه چیو نابود کنم رفتم خونه ته بهم دل داری داد ولی نمیتونستم یجا وایسم که براش پیام دادم تا حداقل ببینه و با ته الکل خوردیم و خوابیدیم
.......
شرایط پارت بعد:۱۹ لایک😙🫰
تلفن رو غط کردم دیدم جیمین بهم زل زده
سوهی: چیزه..برا فردا شب اگه بیکاری با دوستام قراره برم بیرون گفتن بگم تو هم بیای
جیمین:اوک..من ی کاری دارم باید برم
سوهی: اوم باشه
جیمین: فعلا بای
سوهی: بای
بعد که جیمین رفتم زنگ زدم به کوک
سوهی: الو عشقم چخبر
کوک:الو سلام چطوری
سوهی: خوبم چیکار میکنی
کوک:خوبه هیچی سرکارم
سوهی: چیزی شده صدات خسته اس
کوک:نه اوکیم
.
یوری:کوکی جونم این چطوره
.
سوهی: اون صدا یوریه؟
کوک:آم بعدا حرف میزنیم خداحافظ
سوهی: کوک غط نکن میگم اون کی بود
بوق بوق
سوهی: کو.....
خیلی اعصبانی بودم چرا با یوری بوده الان آخه ینی داره چیکار میکنه چرا اینطوری باهام حرف زد با اعصبانیم کتم رو برداشتم لباسمم عوض کردم و رفتم به سما بار تا یکم از اعصبانیتم کم کنم رسیدم بار رفتم تو دور یکی از میزا نشستم و شرو کردم ویسکی خوردن
ساعت ۸ شب:
سوهی ویو:
دیگه کامل مست بودم و توهم میزدم که ی فرد آشنا رو دیدم اومد سمتم
جیمین:سوهی حالت خوبه اینجا چیکار میکنی
سوهی: خودت اینجا چیکار میکنی
جیمین: با دوستام اومدم..تو مستی؟
سوهی: نه من کاملا عادیم
جیمین: ای بابا پاشو بریم
سوهی: نههههههه
راوی ویو:
جیمین براید استایل بغلش کرد و برد صندلی کنار راننده گزاشتش کمربندشم بست و خودشم سوار شد میخواست ماشینو روشن کنه که گوشی سوهی زنگ خورد جیمین به گوشی سوهی نگا کرد که دید نوشته عشقم جیمین جواب نداد ولی کوک باز زنگ زد که مجبور شد جواب بده
کوک:سوهی ببین اشتباه فهمیدی برات توضیح میدم کجایی؟
جیمین: الو سوهی حالش خوب نیست وقتی بیدار شد میگم بهتون زنگ بزنه
کوک:تو کی؟سوهی کجاست؟
تا جیمین اومد جواب بده گوشی سوهی شارژ تمام کرد و به سمت خونه رفتن جیمین سوهی رو گزاشت تو اتاق و خودشم رفت اتاق لیا خوابید
کوک ویو:
وقتی سوهی رو رسوندم خونش و رفتم پیش عموم تا راجب کار حرف بزنیم و یوری هی بهم میچسبید با اون لباس بازش که سوهی بهم زنگ زد مجبور شدم اینجوری باهاش حرف بزنم هوففف امیدوارم ناراحت نشده باشه تا عصری کارم تموم شد که زنگ زدم سوهی ولی جواب نداد ۵۵ بار زنگ زدم قهمیدم خیلی ناراحته رفتم سمت آدرس خونش ولی چون تو خیابان خودش رفت نمیدونم خونش کجاست اه لعنتی دیگه داشتم کفری میشدم دوباره زنگ زدم جواب نداد دوباره زنگ زدم که بلاخره جواب داد ولی صدای پسر اومد ینی اون پسره کی بود با سوهی چیکار داشت الان با سوهی تنهاست خیلی اعصبانی بودم دلم میخواست همه کس و همه چیو نابود کنم رفتم خونه ته بهم دل داری داد ولی نمیتونستم یجا وایسم که براش پیام دادم تا حداقل ببینه و با ته الکل خوردیم و خوابیدیم
.......
شرایط پارت بعد:۱۹ لایک😙🫰
۹.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.