پارت
#پارت_89
آقای مافیا♟🎲
+پفف بگو میخوای چیکار کنم
_ باید قبولم کنی
با گرفتن منظورش چشمامو تو حدقه چرخوندم و گفتم:
+سامیار بیخیال این قضیه بحث یه عمر زندگی من نمیتونم رو هوا جواب تو رو بدم
سامیار یقمو گرفت و من رو به خودش نزدیک کرد و گفت:
_ مهم نیست که کی جوابمو میدی مهم اینه ردم نکنی
اگه دوست نداری زندگیت برات یه کابوس باشه
لبخند پر مفهومی بهم زد و عکس رو داخل جیبم گذاشت
پوزخندی زدم گفتم:
+ بعضی وقتا واقعاً میتونی ترسناک باشی
نگاهی بهم کرد و گفت:
_ بهتره کلمه بعضی وقتاتو به همیشه تغییر بدی
و دستشو به نشون خداحافظی برام بالا آورد
از اتاق خارج شدم و زنگ رادمان زدم
+الو.....
_چی میگی آفاق
+ رادمان لوکیشن برات میفرستم بیا دنبالم
_ بیخیال بابا حوصله ندارم خود اسنپ بگیر بیا
+راجبع به سوسن میخوام باهات حرف بزنم
بدون اینکه جواب دیگهای ازش بشنوم تلفن قطع کردم و لوکیشنو براش فرستادم
از عمارت خارج شدم و منتظر موندم تا رادمان بیاد بعد از چند مین رادمان خان بالاخره اومدن سوار ماشین شدم و بعد بلافاصله حرکت کرد#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
آقای مافیا♟🎲
+پفف بگو میخوای چیکار کنم
_ باید قبولم کنی
با گرفتن منظورش چشمامو تو حدقه چرخوندم و گفتم:
+سامیار بیخیال این قضیه بحث یه عمر زندگی من نمیتونم رو هوا جواب تو رو بدم
سامیار یقمو گرفت و من رو به خودش نزدیک کرد و گفت:
_ مهم نیست که کی جوابمو میدی مهم اینه ردم نکنی
اگه دوست نداری زندگیت برات یه کابوس باشه
لبخند پر مفهومی بهم زد و عکس رو داخل جیبم گذاشت
پوزخندی زدم گفتم:
+ بعضی وقتا واقعاً میتونی ترسناک باشی
نگاهی بهم کرد و گفت:
_ بهتره کلمه بعضی وقتاتو به همیشه تغییر بدی
و دستشو به نشون خداحافظی برام بالا آورد
از اتاق خارج شدم و زنگ رادمان زدم
+الو.....
_چی میگی آفاق
+ رادمان لوکیشن برات میفرستم بیا دنبالم
_ بیخیال بابا حوصله ندارم خود اسنپ بگیر بیا
+راجبع به سوسن میخوام باهات حرف بزنم
بدون اینکه جواب دیگهای ازش بشنوم تلفن قطع کردم و لوکیشنو براش فرستادم
از عمارت خارج شدم و منتظر موندم تا رادمان بیاد بعد از چند مین رادمان خان بالاخره اومدن سوار ماشین شدم و بعد بلافاصله حرکت کرد#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
- ۲.۴k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط