چندشاتی تهیونگ
چندشاتی تهیونگ
part ۲
+ یه مدتیه عاشقتم.. وقتی مبینمت قلبم به تپش میفته.. چشمام جز تو، کشی رو نمیبینه، عشق چشمم رو کور کرده.. بیشتر از همه وجودم عاشقتم..
پسر آروم خندید.ولی بعد تعجب کرد..
-ات.. شوخیت گرفته!؟
+قسم میخورمجدی هستم..
با این حرف قلبم پسر به تپش افتاد..
بدنش شل شد و دستاش به لرزش افتاد...
قیافه پسر جدی شد..
-جدی؟!
+آره..
-خب.. حالا فعلا بخوابپرنسس کوچولو..
+تو چی.. تو بگو دوستم داری یانه.
پسر با این حرف خندید..
-بسته.. فردا میگم...
ات اخم کرد.
تهیونگخندید، روی تخت خوابید و ات رو روی تخت خودش کشید و ات رو بغل کرد
-شب بخیر پرنسسم..
ات که تعجب کرده بود، لبخندی از رضایت زد و تهیونگ رو بغل کرد..
فردا ۱۰ صبح..
ات ویو
چشمام رو وقتی باز کردم، داخل بغل تهیوینگبودم... خیلی بهش نزدیک بودم..
وای.. چیشد دیشب؟
جیغ کوتاهی کشیدم که تهیونگبیدار شد..
-چته؟
+ته.. نگو که دیشب کاری کردیم..
تهیونگخندید.
-نترس منحرف..
part ۲
+ یه مدتیه عاشقتم.. وقتی مبینمت قلبم به تپش میفته.. چشمام جز تو، کشی رو نمیبینه، عشق چشمم رو کور کرده.. بیشتر از همه وجودم عاشقتم..
پسر آروم خندید.ولی بعد تعجب کرد..
-ات.. شوخیت گرفته!؟
+قسم میخورمجدی هستم..
با این حرف قلبم پسر به تپش افتاد..
بدنش شل شد و دستاش به لرزش افتاد...
قیافه پسر جدی شد..
-جدی؟!
+آره..
-خب.. حالا فعلا بخوابپرنسس کوچولو..
+تو چی.. تو بگو دوستم داری یانه.
پسر با این حرف خندید..
-بسته.. فردا میگم...
ات اخم کرد.
تهیونگخندید، روی تخت خوابید و ات رو روی تخت خودش کشید و ات رو بغل کرد
-شب بخیر پرنسسم..
ات که تعجب کرده بود، لبخندی از رضایت زد و تهیونگ رو بغل کرد..
فردا ۱۰ صبح..
ات ویو
چشمام رو وقتی باز کردم، داخل بغل تهیوینگبودم... خیلی بهش نزدیک بودم..
وای.. چیشد دیشب؟
جیغ کوتاهی کشیدم که تهیونگبیدار شد..
-چته؟
+ته.. نگو که دیشب کاری کردیم..
تهیونگخندید.
-نترس منحرف..
- ۲۶.۱k
- ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط