دم در منتظر موندم که هجین و یه جی بیان بالا

دم در منتظر موندم که هجین و یه جی بیان بالا...
هجین اومد بالا و تا منو دید با جیغ دویید سمتم و بغلم کرد...یه جی هم مثل هجین با جیغ و‌داد بغلم کرد...
+وااااایییییی رائل اصلا نمیتونم چطور بگم چقد خوشحالممممم
+باورم نمیشه دارم خاله میشمممم
خندیدم
_شما بیشتر از من ذوق دارین انگار...
هجین لپامو کشید و رفت سمت مبلا و نشست
+من که بهت گفتم چاق شدی..همش میگفتی نه نشدم
یه جی هم حرفشو تایید کرد
+منم بهت گفتم ...میگفتی اشتهام زیاد شده یکم
_شایدم میدونستم ولی نمیخواستم باورش کنم
+فقط مارو سر کار گذاشتی...
خندیدم و رفتم توی اشپز‌خونه واسشون ابمیوه اوردم و رفتم بیرون...یه جی با دیدنم دویید سمتم و سینی رو ازم گرفت
+دیگه‌وسیله سنگین نباید ورداری
_یه سینی بود فقط...کجاش سنگینه
+خیلیم هست...
چیزی نگفتم و نشستم...هجین گفت:
+دیروز کوک همه سهامشو واگذار کرد به کیم و رفت
_کجا رفت؟
+انگلیس...گفت میخواد اونجا زندگی کنه...
یه جی گفت:
+تا الانم بخاطر اون یونای عوضی مونده بود
_خب آخرش رابطش با یونا چیشد؟
+مگه بهت نگفتم؟
_نه بگو ببینم
+جشن تولد یونا...جونگکوکم دعوت بود...بعد یهو یونا رو با یکی دیگه تو‌اتاق میبینه...کلا قیدشو زد دیگه...
هجین زد تو حرفش
+از کجا اینقد مطمنی؟
_مثلا منم اونجا بودما...کور که نبودم
همونلحظه در باز شد و سورا اومد داخل...دویید سمت هجین و یه جی و بغلشون کرد و بعداز چند دقیقه لباساشو‌عوض کرد و اومد کنارم نشست
+رائل امروز خیلی خسته شدم...
دستمو انداختم دور شونه ش...
_بهت قول میدم این بچه دنیا بیاد دو شیفت جات کار کنم...
+تو این کوچولو رو سالم به دنیا بیار نیاز نیست جای من کار کنی...
یه جی گفت:
+اخرش معلوم نشد این بچه گربه دختره یا پسر؟
سورا گفت:
+کاش دختر باشه...مثل رائل خوشگل میشه
لبخند زدم
هجین گفت:
+رائل تو چی دوست داری؟ دختر یا پسر؟
سرمو تکون دادم
_فرقی نداره برام...هرچی باشه من دوس دارم
یه جی گفت:
+راااائل یادت نره وقتیکه بدنیا اومد باید بیاریش کره اولین برفشو روی برج نامسان ببینه...
_هنوز بزار بدنیا بیاد...
سورا گفت:
+رائل امروز نوبت سونوگرافی داریا...برو‌حاضر شو
سرمو تکون دادم و از جام پاشدم رفتم تو اتاقم...یه پیرهن بلند تنم کردم و‌موهامو بالای سرم بستم و بعد از برداشتن کیف و گوشیم رفتم بیرون و روبه هجین و یه جی گفتم:
+جایی نریدا...منم الان میام
یه جی با جیغ گفت:
+
دیدگاه ها (۳)

من ده قلو میخوام فهمیدییییی؟پشت چشمی براش نازک کردم و با سور...

6ماه بعد:+منتظر چی هستی؟بیا دیگه...یه نگاه به برج انداختم......

لبخند زدم و دستمو کشیدم رو شکمم...اگه قول‌میدی شبیه بابات شی...

_دیوونه شدی؟+اره دیوونه شدمممم_میگم...میشه یکم از اون شیرینی...

پارت ۸۹ فیک ازدواج مافیایی

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۳۶ویو لارارسیدیم هانیل پیاده شد منم خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط