سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part37
یونگی:پاشدم و رفتم سمت در
من میرم برا ناهار یچی بگیرم بیام
درو بستم و رفتم
ا.ت:نشستم رو صندلی
دست جیمین و گرفتم و با انگشتاش بازی میکردم
جیمین:ا.ت..
میتونم یه سوال ازت بپرسم؟
ا.ت:حتما
بگو
جیمین:تو..تو یونگی و دوست داری نه؟
ا.ت:رفتم توی شک
نمیدونستم چی جوابش و بدم
سعی کردم با جوابای الکی دست به سرش کنم..
آره ا.اره خب من دوتاتونم دوست دارم
ینی..
جیمین:من بچه کوچولو نیستم ا.ت که گولم میزنی
از وقتی یادمه یونگی دوست داشته
هروقت کسی و گروگان میگرفت چه دختر چه پسر کارش به دوروز نمیکشید که انقد بهخاطر هرزگی و آدم فروشی هایی که کردن شکنجشون میکرد که میمردن
ولی اون تورو دوست داره
با تمام وجودش
شاید من اشتباه میکردم که دوست دارم
ا.ت:ج.جیم..
جیمین:دستشو گرفتم و لبخندی زدم
امیدوارم اگه واقعا دوست داره
باهاش باشی
یونگی:درو باز کردم و رفتم تو
پشت سرم بستمش
خب خب
کی رونسوخاری میخواد..؟
ا.ت:منننن میدونی که عاشقشونم
یونگی:خندیدم و بسته رو بالا سرم گرفتم
اگه تونستی بگیرش
ا.ت:چشمامو ریز کردم
دوییدم سمتش و چنگ زدم به بسته
آیگووو قدت اندازه زرافه بلنده نمیخوای بدییییش؟
جیمین:صدای خندم بلند شد
یونگی اذیتش نکن
یونگی:باشه گربه کوچولو
بیا اینم غذات
ا.ت:مرسیییییی
بسته رونسوخاری و ازش گرفتم همراه سوجو
رفتم نشستم رو تخت خالی
یونگی:جیمینا اونطور نگاه نکن تو باید سوپ بخوری
جیمین:نه نههه یونگی اذیت نکن دیگه
یونگی:خندیدم و پپرونی تو دستمو دادم بهش
خیلی خب نترس پارتیت کلفته
دکتر گذاشت تا فسفود بخوری
جیمین:ایول دمت گرمم
یونگی:نشستم کنار ا.ت
با لذت شبیه بچه کوچولو ها غذاشو میخورد
سرمو تکیه دادم به دیوار و چشمامو بستم
جیمین:آیگو
اونوقت خودت چی مین؟
یونگی:باورت میشه اصلا گشنه نیستم؟
صبحونه زیاد خوردم نگران نباش
جیمین:آره منم تورو بزرگ نکردم
ا.ت:رو حرف من حرف نیار
یه رون از تو پاکت برداشتم و زدم تو سس گرفتم جلوی دهنش
یونگی:نمیخورم بچه خودت بخور
ا.ت:نفسمو فوت کردم که یه تیکه از موهام رفت بالا
دستمو گذاشتم کنار پاش
خم شدم رو بدنش و مرغ و چسبوندم به لباش
حالا بخور مین یونگی
یونگی:ضربان قلبم غیرعادی از نزدیک بودنش بهم عادی بالا رفت
سریع گازی از رون گرفتم و از دستش گرفتم
سِرتِق
جیمین:خندیدم و شروع به خورد غذام کردم
ا.ت:من یه فکری دارم
یونگی:چی
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part37
یونگی:پاشدم و رفتم سمت در
من میرم برا ناهار یچی بگیرم بیام
درو بستم و رفتم
ا.ت:نشستم رو صندلی
دست جیمین و گرفتم و با انگشتاش بازی میکردم
جیمین:ا.ت..
میتونم یه سوال ازت بپرسم؟
ا.ت:حتما
بگو
جیمین:تو..تو یونگی و دوست داری نه؟
ا.ت:رفتم توی شک
نمیدونستم چی جوابش و بدم
سعی کردم با جوابای الکی دست به سرش کنم..
آره ا.اره خب من دوتاتونم دوست دارم
ینی..
جیمین:من بچه کوچولو نیستم ا.ت که گولم میزنی
از وقتی یادمه یونگی دوست داشته
هروقت کسی و گروگان میگرفت چه دختر چه پسر کارش به دوروز نمیکشید که انقد بهخاطر هرزگی و آدم فروشی هایی که کردن شکنجشون میکرد که میمردن
ولی اون تورو دوست داره
با تمام وجودش
شاید من اشتباه میکردم که دوست دارم
ا.ت:ج.جیم..
جیمین:دستشو گرفتم و لبخندی زدم
امیدوارم اگه واقعا دوست داره
باهاش باشی
یونگی:درو باز کردم و رفتم تو
پشت سرم بستمش
خب خب
کی رونسوخاری میخواد..؟
ا.ت:منننن میدونی که عاشقشونم
یونگی:خندیدم و بسته رو بالا سرم گرفتم
اگه تونستی بگیرش
ا.ت:چشمامو ریز کردم
دوییدم سمتش و چنگ زدم به بسته
آیگووو قدت اندازه زرافه بلنده نمیخوای بدییییش؟
جیمین:صدای خندم بلند شد
یونگی اذیتش نکن
یونگی:باشه گربه کوچولو
بیا اینم غذات
ا.ت:مرسیییییی
بسته رونسوخاری و ازش گرفتم همراه سوجو
رفتم نشستم رو تخت خالی
یونگی:جیمینا اونطور نگاه نکن تو باید سوپ بخوری
جیمین:نه نههه یونگی اذیت نکن دیگه
یونگی:خندیدم و پپرونی تو دستمو دادم بهش
خیلی خب نترس پارتیت کلفته
دکتر گذاشت تا فسفود بخوری
جیمین:ایول دمت گرمم
یونگی:نشستم کنار ا.ت
با لذت شبیه بچه کوچولو ها غذاشو میخورد
سرمو تکیه دادم به دیوار و چشمامو بستم
جیمین:آیگو
اونوقت خودت چی مین؟
یونگی:باورت میشه اصلا گشنه نیستم؟
صبحونه زیاد خوردم نگران نباش
جیمین:آره منم تورو بزرگ نکردم
ا.ت:رو حرف من حرف نیار
یه رون از تو پاکت برداشتم و زدم تو سس گرفتم جلوی دهنش
یونگی:نمیخورم بچه خودت بخور
ا.ت:نفسمو فوت کردم که یه تیکه از موهام رفت بالا
دستمو گذاشتم کنار پاش
خم شدم رو بدنش و مرغ و چسبوندم به لباش
حالا بخور مین یونگی
یونگی:ضربان قلبم غیرعادی از نزدیک بودنش بهم عادی بالا رفت
سریع گازی از رون گرفتم و از دستش گرفتم
سِرتِق
جیمین:خندیدم و شروع به خورد غذام کردم
ا.ت:من یه فکری دارم
یونگی:چی
۵.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.