تصادف هیونp

( تصادف هیون.............p۱۱)

فلیکس میخاست سر هیونجین رو با دستش ناز کنه ولی یهویی صدای باز شدن در رو شنید.......
پرستار اومده بود هیونجین رو کنترل کنه که......
اون عصبانی شد و رفت پیش فلیکس و بیدارش کرد
« اقا ، شما اینجا چیکار میکنییید»
فلیکس که ذاتا نخوابیده بود و متوجه اومدن پرستار شده بود خودشو زد به خواب
« اووه ببخشید من همراه ایشون هستم چون شکم درد داشت نشسته بودم پیشش و داشتم ماساژش میدادم و انگار همینجا خوابم برده »
پرستار چشم غره رفت و فلیکس از این کارش خوشش نیومد واسه همون از تخت بلند شد و رفت بیرون......
پرستار چیزی ازش سر در نیاورد . هیونجین رو کنترل کرد و رفت بیرون.....
فلیکس که دید پرستار از اتاق اومد بیرون رفت تو و نشست روی صندلی و منتظر موند هیونجین از خواب پا شه.....اون خوابش میومد ولی نمیتونست بخوابه.....
نور از پنجره به صورت هیونجین میوفتاد و اذیتش میکرد ، فلیکس پا شد که پرده رو بکشه که هیونجین با صدای اون از خواب بیدار شد.......چشماشون به هم دیگه قفل شده بود.....
فلیکس « اوه ببخشید باید اروم میکشیدم...... »
هیونجین « نه...نه اشکالی نداره..... راستی تو کی از خواب پا شدی؟!»
فلیکس « اوه...من....من همین الان بیدار شدم...
خوبیی حالت چطوره....؟!؟»
هیونجین « من......من بهتر از دیروزم.....حالم خوبه....ولی تو فلیکس خوب نیستی باید استراحت کنی......»
فلیکس « هیونجین نگران من نباش.....من خوبم...»
گوشی فلیکس زنگ زد.....فلیکس رفت ببینه کیه
« اوه...چان هیونگه»
گوشی رو برداشت « اوه سلام هیونگ خوبی؟!؟»
چان « سلام فلیکس مرسی......
فلیکس ازت میخام وسایلتو جمع کنی و بیای بیرون....*یکم عصبانی*»
فلیکس « اوه چرا ؟!؟ چیزی شده هیونگ؟؟»
چان « فلیکس خاهش میکنم به حرفم گوش بده و وسایلتو جمع کن و بیا بیرون بیمارستان »
فلیکس « بـ.....بـ....باشه الان میام »
گوشیو قطع کرد
هیونجین « فلیکس.....چیزی شده؟؟!»
فلیکس « نمیدونم.......نمیدونم چیزی شده یا نه....بهم گفت که وسایلمو جمع کنم و برم بیرون »
هیونجین دلشوره گرفت « اممممم حتما باهات کار داره.....»
فلیکس که داشت وسایلشو جمع میکرد به هیونجین جوابی نداد و سکوت کرد
هیونجین زفت تو فکر و آروم گفت
« چان با فلیکس چیکار داره ؟!؟!»
کار فلیکس تموم شد ، میخاس بره « هیونجین من میرم....ولی قول بده هر کاری داشتی بهم بگی......اوکی»
هیونجین « اوکی.......»
فلیکس « خداحافظ......»
هیونجین « خداحافظ.......مراقب خودت باااش »
فلیکس از اتاق رفت بیرون و در رو بست و یک نفس عمیق کشید.....
« ینی چان چیکارم داره.....»
اون از بیمارستان خارج شد و چان رو روبروش دید.....
اون رفت پیشش ولی دید که چشماش خیسه.....نگران شد

.......................
ادامه دارد✨
#Hyunlix
#straykids
#bangchan
#leeknow
#changbin
#Hyunjin
#Han
#Felix
#seungmin
#I_N
#stay
#k_pop
دیدگاه ها (۲۸)

( تصادف هیون.............p۱۲)اون رفت پیشش ولی دید که چشماش خ...

( تصادف هیون.............p۱۳)دیگه چیزی نگفت و باز هم داشت هم...

( تصادف هیون.............p۱۰)فلیکس به اتاقش رسید ، دستشو روی...

(تصادف هیون.............p۹)وقتی در باز شد همه با یک صحنه درد...

جونگکوک امروز تو برنامه are you sure چان رو منشن کرد• تو این...

میان دو نگاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط